گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
جلد دوم



اشاره
(بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
کتاب الجهاد
اشاره
بدان که جهاد در لغت مصدر است بمعنی مجاهده یعنی کارزار کردن در راه خداي تعالی از جهد بفتح جیم یا ضم او بمعنی طاقت
و در شرع بذل نفس و مال است جهت تقویت به احکام اسلام و تمشیت ارکان ایمان و او از اعظم احکام اسلام است چنانکه
مرویست از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که گفت (فوق کل برّ برّ حتی تقتل الرجل فی سبیل اللَّه فلیس فوقه) یعنی بالاي
هر نیکوکاري نیکوکاریست که تا آن که کشته شود مرد در راه خداي تعالی پس نیست بالاي کشته شدن او در راه خداي تعالی به
هیچ نیکوکاري. و مرویست از امیر المؤمنین علیه السّلام که گفت: (الجهاد باب من ابواب الجنۀ فتحه اللَّه لأولیائه) یعنی جهاد
دریست از درهاي بهشت که گشاده است او را خداي تعالی جهت دوستان خود و در این کتاب سه مبحث است
مبحث اول در وجوب جهاد است
اشاره
و در او ده آیتست:
سورة البقرة آیه 216
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة البقرة کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا
صفحه 31 از 346
[ شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُ مْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [ 1
-1 آیه 216 آیات الأحکام __________________________________________________
(الجرجانی)، ج 2، ص: 2 یعنی فرض گردانیده شده است بر شما کارزار کردن با کافران و حال آن که کارزار کردن با کافران
مکروه است مر شما را و نزدیکست آن که مکروه دارید چیزي را و حال آن که آن چیز نیکو باشد مر شما را و نزدیکست آن که
دوست دارید چیزي را و حال آن که آن چیز بد باشد مر شما را و خداي تعالی میداند نیکی و بدي هر چیزي را و شما نمیدانید.
بضم کاف و فتح او در اصل مصدریست بمعنی کراهت یعنی مکروه داشتن و اینجا بمعنی مکروه است یا مضاف «1» بدان که کره
محذوفست یعنی ذو کره یا اسناد او به قتال مجاز عقلیست مثل رجل عدل و توجیه اخیر اوجه است و این جمله حال است از قتال هم
چنان که قول او وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و قول او وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ حالند از شیئا و (عسی) از افعال مقاربه است بمعنی قرب یعنی نزدیکست و
ظاهر آنست که چنین باشند و قول او وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ اشارتست به واجبات و مندوبات و قول او عَسی أَنْ
تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ اشارتست به محرمات. و وجه ذکر (عسی) با آن که مضمون جملتین مدخول عسی واقع است یقینا آنست
که خطاب بجمیع مؤمنان نسبت و وقوع مضمون جملتین نسبت بجمیع مؤمنان متیقن نیست بلکه ظنی و ظاهریست اگر چه نسبت
ببعض ایشان یقینی (__________________________________________________ 1) کره بضم
کاف و کره بفتحها مصدر لکره یقال کره کراهۀ و اکرهه اکراها اذا اجبرها و تکره تکرها و استکره استکراها و کرها تکریها و
الکراهۀ المشقۀ التی یحمل علیها و الکره المشقۀ من غیر ان یحمل علیها. و المصدر لا یحمل علی اسم العین بالحمل الصناعی فلا بد
ان یقدر فیه ما یصح ان یحمل علی المبتدإ و الاوجه ان یقدر ذو فیکون الحمل من قبیل حمل ذي هو اي الجهاد ذو کره لکم فانه
لیس کرها بل ذا کره مع امکان ان یکون من قبیل زید عدل لکثرة الکره و المشقۀ فی الجهاد فصار کرها و کذلک الامر فی قوله
تعالی وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 3 باشد یا آن که مراد از تَکْرَهُوا و تُحِبُّوا استمرار است چنانکه متبادر
است از صیغه مضارع و استمرار مضمون جملتین نسبت به مؤمنان متیقن نیست زیرا که ممکن است تخلف آن بحسب عادت بلکه
ظاهریست یا آن که مراد از شیئا اول هر چیز باشد از عبادات و از شیئا ثانی هر چیز از محرمات بنا بر آن که نکره در اثبات گاهی
افاده عموم میکند بحسب قراین و مضمون جملتین به این معنی متیقن نیست بلکه ظاهریست. و مخفی نماند که آیت مذکوره
بنا بر ادله «1» دلالت میکند بر وجوب جهاد زیرا که (کُتِبَ) بمعنی فرض است و قتال بمعنی جهاد لیکن وجوب جهاد کفائیست
خارجه و گاهی عینی شود به سبب تعیین پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم یا امام علیه السّلام یا سبب آن که جهاد موقوف باشد
بعض صورت بر شخص معین.
سورة الحج آیه 78
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة الحج وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ (آیه 78 ) یعنی
جهاد و کارزار کنید اي مؤمنان در راه خداي تعالی جهاد کردنی سزاوار از جهت آن که خداي تعالی برگزیده است شما را و
نگردانیده بر شما در دین شما هیچ دشواري و تنگی.
1) در آیه شریفه دلالتی است بر __________________________________________________)
وجوب عینی جهاد زیرا لفظ (عَلَیْکُمُ) صریح در عموم مکلفین است مگر این که اخبار و احادیث وارده دلالت بر وجوب کفائی
بودن آن کند آن وقت آیه را حمل میتوان کرد بر بیان وجوب مطلق جهاد (عینی و کفائی) چنانچه در بعض موارد به اشخاصی
واجب عینی و به بعض دیگر واجب کفائی خواهد شد. و هم چنین دلالت دارد بر وجوب جهاد بر مردان نه بر زنان به قرینه (عَلَیْکُمُ)
که ضمیر جمع مذکر است و هم دلالت دارد بر وجوب جهاد مر مکلفان را نه به صبیان و نه به مجانین و نه به عاجزان مانند مریض و
صفحه 32 از 346
چنانکه معلوم شد پس آیت مذکوره «1» غیر او. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 4 بدان که ظاهر از جهاد جهاد شرعیست
دلالت میکند بر وجوب جهاد شرعی. و آن که بعضی محققان حمل کردهاند جهاد را در این آیت بر جهاد اکبر و آن جهاد با نفس
اماره است. چنانکه مرویست از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در وقت مراجعت از بعض غزوات که فرمود (رجعنا من الجهاد
الاصغر إلی الجهاد الاکبر) یعنی برگشتیم از جهاد خردتر که کارزار کردنست با کافران بسوي جهاد بزرگتر که کارزار کردنست با
نفس اماره (یا بر مرتبه احسان). چنانکه مرویست از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که گفت (الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه
فانه یراك) یعنی احسان و نیکویی در عبادت خداي تعالی آنست که عبادت کنی او را بر وجهی که گویا میبینی او را پس اگر تو
نمیبینی او را او میبیند ترا یعنی بر وجه کمال اخلاص و خضوع و خشوع. بعید است بحسب عرف شرع و قدح نمیکند
1) جاهد یجاهد مجاهدة و جهادا __________________________________________________)
(بذل و سعه: جاهد العدو: قاتله الجهاد (مصدر) هو القتال محاماة عن الدین) و لفظ جهاد در لغت عرب وضع شده بر جنگ کردن با
خصم و در صورت اطلاق هم منصرف است بر وي ولی با قرینه لفظیه یا مقامیّه استعمال شود در جهاد نفس پس صرف آیه شریفه
بر جهاد نفس فقط خالی از قرینۀ است باید بر معنی لغوي که منصرف الیه اوست حمل کرد. و بنا بر این معنی آیه چنین میشود که
جهاد کنید در نصرت و احیاء دین وي و اعلاء کلمه توحید و جهادي که از روي حقیقت و اخلاص باشد از جهت این که خدا شما
را بر گزیده است بر جهاد در راه دین و حکم حرجی در دین به شما جعل و وضع نکرده است. و حمل آیه بر جهاد نفس هر چند از
مطلق جهاد محسوب است ولی خارج از منصرف الیه لفظ جهاد و یا از منصرف الیه آیۀ است ولی نازل به منزله جهاد است و به
اعتبار دیگر اعظم از جهاد با کفار است چنانچه از اخبار مستفاد میگردد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 5 در استدلال بر
وجوب جهاد شرعی و کلمه فی در (فِی اللَّهِ) ظرفیه است یا تعلیلیه و بر هر تقدیر مضاف مقدر است یعنی در راه خداي تعالی یا از
جهت حکم او و رضاي او و ظاهر آنست که ضمیر (جِهادِهِ) راجع است به خداي تعالی و اضافه جهاد به او از جهت ادنی ملابسه
است و قول او (حَقَّ جِهادِهِ) مفعول مطلق نوعیست از (جاهِدُوا) یعنی جهاد کردنی که سزاوار باشد در میان جهادهاي منسوب به
خداي تعالی و قول او هُوَ اجْتَباکُمْ اشارتست به علت وجوب جهاد در راه خداي تعالی یعنی خداي تعالی برگزیده است شما را از
میان مخلوقات بانواع نعمتهاي عظیمی مثل خلافت در زمین و عقل و فهم و تکلیف و در دین بر شما حرجی و دشواري ننهاده است
بلکه مدار دین شما را بر آسانی نهاده چنانکه جهاد یک مسلمان را با دو کافر واجب گردانیده نه با زیاده از دو کافر پس واجبست
بر شما جهاد با کافران جهۀ شکر نعمتهاي او و تقدیم مسند الیه بر مسند در قول هُوَ اجْتَباکُمْ از براي تخصیص است یا از براي مجرد
تقوي حکم، چنانکه مخفی نیست بر عارف علم معانی.
سورة البقرة آیه 190
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة البقرة وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (آیه 190 ) یعنی
کارزار و کشش کنید با آن که کشش میکنند با شما و از حد شرعی آن در مگذرید زیرا که خداي تعالی دوست نمیدارد از حد
گذرندگان را. بعضی مفسران گفتهاند که این آیت اول آیتی است که نازل شده در امر به قتال و جهاد با کافران و مراد از تقیید
قتال ب الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ تخصیص است یعنی اگر کافران در صدد مقاتله شوند با شما به ایشان مقاتله کنید و اگر ایشان مقاتله نکنند
شما نیز مقاتله مکنید و ازین جهت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از هجرت از مکه به مدینه در اوایل مقاتله نمیکرد با
به آیت «1» کسی که مقاتله نمیکرد با او از آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 6 کافران. و بر این تقدیر این آیت منسوخ است
فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ. وَجَدْتُمُوهُمْ یعنی بکشید کافران را هر جا که بیابید ایشان را و معنی قول او وَ لا تَعْتَدُوا بر این تقدیر آنست
که پیش از مقاتله کافران با شما مقاتله مکنید با ایشان. و بعضی گفتهاند که مراد از الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ اهل قتال است از کافران یعنی
صفحه 33 از 346
1) در کتاب اثبات الایات تفصیلا __________________________________________________)
بیان کردیم که در آیه شریفه دلالتی بر نسخ نیست زیرا که نسخ فرع وجود تنافی در میان دو حکم است و بدیهی است که در میان
آیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ و آیه وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ هیچ تنافی نیست زیرا این آیۀ وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ در خصوص کفاري نازل شده
که در میان آنها و مسلمانان معاهده بوده و امر به قتال در صورتی است که آنها عهد خودشان را نقض کرده اقدام به جنگ با
مسلمانان نمایند. و یا این که آیه وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ امر به قتال با کفاري است که تعدي بر قتل مسلمانان میکنند
با نهی از تعدي از حدود شرع مانند مثله و قتل صغار و قطع آبها و غیر اینها چنانچه در شرع اسلامی از اینها غدغن شده است در
مقاتله هر چند با کفار باشد و بنا بر این مراد از الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ اشاره به موضوع و تعریف است نه این که علت تامه قتال است بلکه
علت قتال عبارت از کفر است پس اتحاد در متعلق امر و نهی نیست تا این که نسخ لازم آید (و آن چه) از عبد الرحمن بن زید ابن
سلّم روایت شده که آیه منسوخ است (مردود است) از جهت عدم اتحاد نه در موضوع و نه در محمول و علاوه آیه الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ
در مقام تهییج و اغراء به اعداء است که همت ایشان جنگ به اسلام و مسلمانان است یعنی مقاتله کنید چنانچه آنها مقاتله میکنند با
شما پس قول به نسخ ناشی از عدم درك مفاد آیه است. چنانچه قول به ناسخ بودن آیه وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ به آیه کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ
أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ (النساء آیه 90 ) ناشی از عدم تدبر است زیرا اتحاد در موضوع و محمول و نسبۀ و زمان و مکان از جمله
شروط تناقض و نسخ است و آن چه در بعضی از روایات نسخ استفاده میشود نسخ اصطلاحی نیست بلکه مراد ایشان تخصیص
است نه نسخ مورد نزاع پس طالب حق را سزاست که مراجعه بکتاب اثبات الایات نموده تا حقیقۀ مسأله درست روشن شود. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 7 آنان که صلاحیت قتال دارند و ایشان مردان جوانند بخلاف پیران و کودکان و زنان و معنی قول
او وَ لا تَعْتَدُوا آنست که مقاتله مکنید با کسی که اهلیت قتال ندارد مثل زنان و کودکان و برین تقدیر آیت مذکوره منسوخ نباشد و
این احتمال اولی است زیرا که نسخ خلاف اصل است. و پوشیده نماند که بر تقدیر اول نیز نسخ لازم نیست زیرا که به قید مقاتله به
الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ دلالت نمیکند بر تخصیص مگر به اعتبار مفهوم مخالف و مفهوم مخالف در مثل این مقام و آن را مفهوم لقب
گویند معتبر نیست نزد محققان علماء اصول و آن که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مقاتله نمیکرد در اوایل با کسی که آن
مقاتله نمیکرد با او محل منع است بلکه از جهت آن مقاتله نمیکرد که شرایط حاصل نشده بود. و بر هر تقدیر آیت مذکوره
دلالت میکند بر وجوب جهاد با کفار و بر تحریم تجاوز کردن از حد شرعی آن چنانکه مبین شده در روایات.
سورة البقرة آیه 194
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة البقرة ایضا الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا
اعْتَدي عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ یعنی ماه حرام مقابل است: ماه حرام و همه حرمتها محل قصاص است پس هر
کس ظلم کند بر شما به وجهی از وجوه پس مکافات کنید ظلم او را بمثل ظلمی که کرده است بر شما و پرهیز کنید از عذاب
که چون «1» خداي تعالی و بدانید که خداي تعالی با پرهیزکارانست و مطلع است بر احوال ایشان سبب نزول این آیت آن بود
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم جهت اداي حج و
1) از بعض روایات مستفاد میشود __________________________________________________)
که مشرکان عرب گفتند به حضرت رسول (ص) آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 8 عمره متوجه مکه شد و در حدیبیه نزول
فرمود کفار مکه به آن حضرت در مقام مقاتله در آمدند و نگذاشتند او را که به مکه در آید چنانکه سابقا مذکور شد و این
صورت در ماه ذي القعدة بود که از ماههاي حرام بود. و آن حضرت در سال که او را سال حدیبیه خوانند ممنوع شده مراجعت
فرمود در سال دیگر همان ماه به مکه رفت خداي تعالی اجازت فرمود آن حضرت را که در ماه ذو القعدة که ماه حرام است مقاتله
صفحه 34 از 346
نماید با کفار مکه هم چنان که ایشان در ذي القعدة سال گذشته مقاتله کردند با آن حضرت پس ازین جهت آیت مذکوره نازل
شد. یعنی هم چنان که ایشان هتک حرمت ماه محرم کردند و با شما مقاتله نمودند در ماه حرام شما نیز هتک حرمت ماه حرام
بکنید و با ایشان مقاتله نمایید در ماه حرام زیرا که قصاص و مکافات شرعی مخصوص نیست بنفس آدمی و اعضاي او بلکه
جاریست در همه حرمتها و هتک آنها مثل هتک حرمت ماه حرام به مقاتله
__________________________________________________که آیا حرام نکردي جنگی را در ماه
حرام حضرت فرمود بلی سپس مشرکان اراده جنگ کردند به امید این که خود پیغمبر اقرار کرد به حرمت جنگ لذا فرصت را
غنیمت شمرده مشغول جنگ شدند. آیۀ شریفه نازل شد که قتال در مقابل قتال مشرکان مانعی ندارد بمعنی این که کفاري که
حرمت ماه را محفوظ نداشتند و با شما جنگ کردند شما هم با ایشان جنگ کنید. اي ان استحلوا منکم فی الشهر الحرام شیئا
فاستحلوا منهم مثل ما استحلوا منکم (تذکرة) توهم نسخ با آیه وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّۀً (البقرة 37 ) باطل است از جهت این که جواز
جنگ در ماههاي حرام مشروط به اقدام مشرکان بر جنگ است و بنا بر این در میان مفاد هر دو آیه منافات نیست. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 9 در آن و غیر آن از اقسام ظلم و تعدي و قول او فَمَنِ اعْتَدي تفریع با تفسیر جهت تصریح به تعمیم قصاص
در همه انواع ظلم و مراد از اعتداء اول ظلم است و از اعتداء ثانی جزاء ظلم و تعبیر از جزاء ظلم به اعتداء یا آن که اعتداء بمعنی ظلم
و تعدیست و جزاء ظلم، ظلم نیست از جهت رعایت مشاکله است و مراد از اتقاء پرهیزکاري است از زیادتی در جزاء ظلم بر مثلش و
غیر آن. و مخفی نیست که آیت مذکوره دلالت میکند بر جواز مقاتله با کفار در ماههاي حرام وقتی که ایشان حرمت ماههاي
حرام را رعایت نکنند. و نیز دلالت میکند بر جواز انتقام و مکافات مکلف جمیع اقسام ظلم و تعدي را که واقع شود بر و مثل
مدافعه محارب و هجوم کفار جهت شکست بیضه اسلام و غیر آن.
سورة النساء آیه 75
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة النساء وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ
رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَۀِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِ یراً یعنی و چه حالست مر شما را اي
مؤمنان که مقاتله نمیکنید با کافران در راه خداي تعالی و در حق جمع ضعیف یافته شدگان از مردان و زنان و کودکان آنان که
میگویند در دعاي خود که اي پروردگار ما بیرون کن ما را ازین دیه که ظالمند اهل او یعنی مکه و معین گردان از براي ما از نزد
خود دوستی و و کیلی و معین گردان از براي ما از نزد خود یاري دهندهاي. سبب نزول این آیت آن بود که چون رسول خدا صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم هجرت فرمود از مکه به مدینه جمعی از مسلمانان ماندند در مکه که قادر نبودند بر آن که مهاجرت آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 10 کنند و خود را به ملازمت آن حضرت رسانند و کافران ایشان را ایذاء میکردند و تهدید و
وعید میدادند تا ایشان را از دین اسلام بگردانند و ایشان از ضعف استغاثه میکردند از خداي تعالی و دعا میکردند تا خداي
تعالی ایشان را نصرت نموده از شر کافران نجات دهد. پس این آیت نازل شد جهت ترغیب و تحریص پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم و مؤمنان بر مقاتله با کافران و تخلیص برادران مؤمن خود از ایذاء ایشان و مراد از ما لَکُمْ استفهام انکاریست یعنی مقاتله بکنید
در راه خداي تعالی. و ظاهر آنست که قول او وَ الْمُسْتَضْ عَفِینَ عطف است بر اللَّه یعنی و فی سبیل المستضعفین. یعنی مقاتله کنید در
راه خداي تعالی و در راه آن جمع ضعیفان که گرفتارند در مکه. و عطف او بر سبیل اللَّه بتقدیر مضاف یعنی فی نصرة المستضعفین
بعید است و ابعد است از آن عطف او بر مجموع فی سبیل اللَّه به اعتبار آن که محلا منصوبست بلکه وجه آن ظاهر نیست. و مراد از
قریه که اهل آن ظالمند مکه است که آن جماعت که آنجا در دست کفار گرفتار بودند. و پوشیده نیست که آیت مذکوره دلالت
و آن که خداي تعالی «1» میکند بر وجوب اعانت برادران مؤمن و دفع ظلم از ایشان و بر حسن اجابت دعاي مظلوم
صفحه 35 از 346
1) اقول فی الآیۀ دلالۀ علی تعظیم __________________________________________________)
موقع الدعاء من اللَّه و ابطال قول من زعم ان العبد لا یستفید بالدعاء شیئا و ارشاد إلی لزوم الهجرة من بلاد الشرك إلی ارض اللَّه
الواسعۀ و عذر العاجز عن ذلک و وجوب السعی للاستخلاص و المدافعۀ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 11 اجابت کرده
دعاي مظلومان مکه را و از این جهت امر فرمود پیغمبر خود را که مقاتله نماید با کفار مکه و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به
مکه توجه نموده فتح فرمود و جهۀ نصرت آن ضعیفان عتاب ابن اسید را والی مکه گردانید.
سورة النساء آیه 71
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة النساء ایضا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُ ذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً یعنی اي گروه مؤمنان
فرا گیرید سلاح جنگ خود را پس بروید بر سر کافران گروه گروه یا بروید همه با هم به یکبار بر سر ایشان. بدان که حذر و حذر
«1» هر دو مصدرند بمعنی اجتناب کردن و احتیاط نمودن
(__________________________________________________فائدة) القریۀ مؤنّث و الظالم أهلها
صفۀ للقریۀ و لذلک خفض فکان ینبغی ان یقال الظالمۀ أهلها الا ان القاعدة تقتضی عدم دخول اداة التأنیث علی الفاعل فی الصفۀ
لان الالف و اللام اذا ادخلت علی الاخیر لا بد من المطابقۀ و اذا لم تدخل علی الاخیر لا یلزم التطابق یعنی اذا ادخلت الالف و اللام
علی الاهل فتقول من هذه القریۀ الظالمۀ الاهل و اما اذا لم تدخل فتقول الظالم أهلها و مع ذلک نسبۀ الظلم فی المعنی راجعۀ إلی
الاهل لا إلی القریۀ غایۀ ما فی الباب ان أهلها منتسبون إلی القریۀ فافهم و کن من الشاکرین. ( 1) ان قیل ذلک الذي امر اللَّه بالحذر
عنه ان کان مقتضی الوجود لم ینفع الحذر و ان کان مقتضی العدم لا حاجۀ إلی الحذر فالامر بأخذ الحذر عبث و المقدور کائن و
قیل الحذر لا یغنی عن القدر. فالجواب أولا ان تعطیل الاسباب مناف للقدر و لما کان الکل بقدر کان الامر بالحذر و تهیؤ الاسباب
ایضا داخلا فی القدر و إلا بطل القول بالشرائع. و ثانیا ان القول بالقدر بالمعنی الذي لا یتخلف مما لا یسوغه العقل و الحکمۀ الالهیۀ
لاستلزامه الجبر و الخروج عن عهدة البشر فیلزم ابطال الثواب و العقاب. و ثالثا القدر بالمعنی الذي توهم مما لا یقوم علیه برهان لا
عقلا و لا نقلا فان العقل و النقل یدلان علی الاختیار فی الافعال و الا یلزم التکلیف بالمحال و هذه المناقشۀ کانت من الخیالات
المنتشرة من الذین قالوا بالجبر. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 12 و اینجا مراد از حذر سلاح است زیرا که سلاح آلت
اجتناب و احتیاط است. و این تفسیر مرویست از امام محمد باقر علیه السّلام چنانکه شیخ ابو علی طبرسی تحقیق نموده و مؤید این
معنی است نسبت اخذ به او و احتمال دارد که مراد از حذر معنی مصدري باشد یعنی فرا گیرید احتیاط خود را و طریق آن را یا
آلات احتیاط خود را بحذف مضاف. و مؤید این معنی است تقابل حذر و سلاح در بعض آیات سابقه و ثبات جمع ثبه است و او
بمعنی گروه است و مراد از نفر ثبات رفتن است بر سر کفار گروه گروه چنانکه سریها میفرستاد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
بر سر کفار و از نفر جمیعا رفتن است بر سر کفار همه به یکبار چنانکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با لشکر اسلام به یکبار
متوجه غزات میشدند. و مخفیّ نماند که آیت مذکوره دالست بر وجوب جهاد و تهیه اسباب و آلات آن و بر جواز اخراج سرایا از
براي جهاد و جواز اخراج لشکر واحد.
سورة النساء آیه 74
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة النساء ایضا فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ
أَوْ یَغْلِبْ فَسَ وْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً یعنی پس باید که کارزار کنند در راه خداي تعالی آنان که فروختهاند زندگانی دنیا را به
صفحه 36 از 346
زندگانی آخرت و کسی که کارزار کند در راه خداي تعالی پس کشته گردد یا غالب شود بر خصم خود و او را بکشد پس زود
باشد که بدهیم او را مزد بزرگ در آخرت. بدان که لفظ شراء مشترکست میان خریدن و فروختن و اینجا مراد هیچ کدام نیست
بلکه مراد مطلق تبدیل است که لازم خریدن و فروختن حقیقی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 13 است بر سبیل مجاز یا مراد
تبدیل: مال مهتم به است بغیر مال مهتم به مثل خریدن و فروختن حقیقی که تبدیل مال غیر مهتم به است بمال مهتم به بر سبیل
استعاره لیکن برین تقدیر ربط کلام موقوفست بر اعتبار تجرید در معنی شراء و قول او فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ عطف است بر تقاتل و همه
مجزومند بمن شرطی و تخصیص امر به قتال به آنان که دنیا را گذاشتهاند و آخرت را اختیار کردهاند از جهت تنبیه است بر زیادتی
فضیلت جهاد ایشان سبب کمال اخلاص ایشان و قول او فَسَ وْفَ نُؤْتِیهِ جزاء شرطست و مقصود ازین کلام ترغیب و تحریص
مؤمنانست بر قتال و جهاد با کافران به آن که کسی که جهاد کند با کافران خواه کشته شود در دست ایشان و خواه بکشد ایشان را
مستحق اجر عظیم و ثواب جسیم گردد در آخرت.
سورة التوبۀ آیه 120 تا 121
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة التوبۀ ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَۀِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ
عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِ یبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَ َ ص ۀٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا
کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِ یعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَۀً صَ غِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ
اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ یعنی جایز نبود مر اهل مدینه را از مهاجرین و انصار و کسانی را که ساکنند در حوالی مدینه از عربان
صحرا نشین آن که واپس بمانند از لشکر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و نه آن که بی میل شوند به سبب نفسهاي خود از
نفس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این عدم جواز تخلف ایشان از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و رفتن بجهاد
همراه او سبب آنست که نمیرسد ایشان را تشنگی و نه رنجی و نه گرسنگی در راه خداي تعالی و نمیگویند هیچ مکانی را که به
خشم آورد کافران را کوفتن آن مکان و نمییابند از هیچ دشمن ایذائی مگر در حالتی که نوشته شده باشد از براي ایشان سبب آن
چه آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 14 مذکور شد از مکروهات که به ایشان میرسد در رفتن به عزوات همراه پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم ثواب عمل نیکو به درستی که خداي تعالی ضایع نمیگرداند مزد نیکوکاران را و نیز نمیبخشند به مستحقان
نفقه اندك و نه نفقه بسیار وطی نمیکنند هیچ رود خانهاي را در راه غزات مگر در حالتی که نوشته شده باشد از براي ایشان ثواب
آن جزا دهد ایشان را خداي تعالی بهترین جزاء آن چه بودند که عمل میکردند. سبب نزول این آیت آن بود که چون تخلف
نمودند جمعی از پیغمبر در غزوه تبوك بی اذن آن حضرت و چند آیت نازل شد در مذمت و ملامت ایشان در این باب مثل قول
خداي تعالی فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ (التوبۀ 81 ) و غیر آن بعضی از آن جماعت در مقام اعتذار در آمده گفتند
که در این غزات قتالی و حربی نبود پس از رفتن ما هیچ فایده حاصل نمیشد ازین جهت تخلف نمودیم پس این آیت نازل شد
جهت رد عذر ایشان به آن که اگر چه در این غزات مقاتله و محاربه نبود فاما بسیاري از اعمال خیر صادر میشد از ایشان که
موجب ثواب جمیل و اجر جزیل بود و مراد از اهل مدینه ساکنان مدینه است از مهاجرین و انصار. و از اعراب ساکنان بادیه که در
مر طایفه را که مقابل عجماند و واحد او عربی است و اعراب جمعیاند ازیشان «1» نواحی مدینهاند. زیرا که عرب اسم جنس است
که ساکن بادیهاند و واحد او اعرابی است و تخلف در لغت واپس ایستادنست و متعدي شود به عن و ظاهر آنست که مراد از جمله
منفیه مذکوره نهی است از تخلف کردن از رفتن به عزوات همراه پیغمبر (ص)
1) العرب بالضم و بالتحریک خلاف __________________________________________________)
العجم و هم سکان الامصار و الاعراب منهم سکان البادیۀ خاصۀ و لیس جمعا للعرب بل لا واحد لها قال جماعۀ منهم صاحب
صفحه 37 از 346
الصحاح و القاموس و قیل هی جمع لعرب کالاعجام جمع عجم. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 15 بمعنی (لا یتخلف اهل
المدینۀ و من حولهم من الاعراب عن رسول اللَّه) یعنی باید که تخلف نکنند آن جماعت از همراهی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم و قول او (و لا یرغبوا) عطف است بر یتخلفوا و لا زاید است از براي تأکید نفی سابق و رغبت در لغت بمعنی میل کردن است
و متعدي شود به فی و بمعنی بی میل شدن و بیمیل گردانیدن و متعدي شود به عن و اینجا مراد معنی ثانیست و باي بأنفسهم بمعنی
سببیت است یعنی سبب محافظت نفسهاي خود و ذلک اشارهایست به نهی مذکور و مراد از موطئ معنی مصدریست یا معنی اسم
مکانی و مؤید اول است قول او وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا زیرا که نیل مصدر است بمعنی یافتن و احتمال دارد که اینجا مراد معنی اسم
مفعولی باشد یعنی یافته شده و بر هر تقدیر مراد یافتن مکروه است و قول او کُتِبَ لَهُمْ جمله حالیه است بتقدیر قد و ضمایر راجعه به
جماعت متخلفان در جملههاي سابقه بر سبیل تنازع و ذو الحال مقدر است بمعنی قد اتصفوا بصفۀ الا قد کتب لهم یعنی افعال
مذکوره واقع نشود در حالتی که متصف باشد به صفتی مگر در حالتی که نوشته شده باشد از براي ایشان و مراد از نفقه صغیره قلیله
است و از کبیره کثیره زیرا که صغیره و کبیره در مقادیر مستعمل شود و قلت و کثرت در اعداد و اینجا مناسب معنی عددیست و
علاقه مجاز میان اعداد و مقادیر واضح است و وادي در اصل لغت بمعنی رود خانه است و هر زمین نشیب که محل جریان سیل
باشد از وادي بمعنی سیلان از قبیل تسمیه محل باسم حال و گاهی مستعمل شود بمعنی مطلق مکان و اینجا هر دو معنی مناسبست و
تحقیق قول او إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ اینجا بر آن قیاس است که مذکور شد. و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر تحریم تخلف
از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در جهاد و هم چنین از ائمه معصومین علیهم السّلام زیرا که قایم مقام پیغمبرند در آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 16 جمیع احکام اسلام. و بعضی استدلال کردهاند باین آیت بر آن که جهاد واجب عینی است و این
چنانکه مستفاد شود از بعض آیات دیگر و «1» استدلال حق است نظر به صدر اسلام لیکن منسوخ شده وجوب عینی بوجوب کفائی
نیز دلالت میکند بر آن که (__________________________________________________ 1) ظاهر
از آیه شریفه وجوب عینی جهاد اسلام است زیرا که اگر وجوب کفائی بود آن وقت مذمت بر متخلفین متوجه نمیشد و احتمال
اختصاص وجوب عینی بر زمان حضور حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خالی از وجه است و بنا بر این احتمال نمیتوان
بیکی از تکالیف شرعیه باور نموده زیرا احتمال اختصاص بزمان حضور حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم موجود
است بلکه اختصاص محتاج بدلیل است. و آیه وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّۀً دلالۀ نمیکند بر وجوب کفائی زیرا احتمال دارد که
آیه در مقام تقسیم مردم باشد براي اقامه دو تا امر مهم 1- جهاد 2- یاد گرفتن احکام شریعت یعنی عدهاي نفرت به جنگ کنند و
عدهاي براي تحصیل معاش و حفظ شهر مشغول باشند و معلوم است که ذوي الاعذار از جمله کسانی هستند که جهاد بر ایشان
واجب نیست و اینها هم کافی نبودند بر یاد گرفتن دین و نشر آن بلکه لازم بود که جمعی از اشخاص برجسته مهیا به تعلیم دین باید
مشغول باشند تا این که دین به واسطه جهاد و تعلیم و یاد گرفتن احکام پیشرفت نماید. و علاوه آیه وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّۀً
راجع بجهاد نیست بلکه نفی نفر و حرکت عموم مؤمنان براي تحصیل علم از محضر حضرت پیغمبر است به قرینه آیه فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ
کُلِّ فِرْقَۀٍ مِنْهُمْ طائِفَۀٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ چنانچه در این نزدیکی مذکور خواهد شد و هم چنین احتمال این که تعلق لوم و مذمت بر
متخلّفین از جهاد بر کسانی است که از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اعراض کردند این هم بیمورد است زیرا که
مذمت به دو عنوان متعلق حال متخلفین شده است یکی از جهت تخلف از جهاد و دیگري از جهت اعراض آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 17 هر مشقت و تعب که در راه خداي تعالی مثل حج و زیارت پیغمبر و ائمه معصومین علیهم السّلام و طلب
علم و غیر آن از طاعات به کسی رسد که ثواب عظیمتر مترتب شود بر آن.
سورة نساء آیه 95 تا 96
صفحه 38 از 346
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة النساء لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ
أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَۀً وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ
أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَ ۀً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً یعنی برابر نیستند تخلف کنندگان از جهاد از جمله مؤمنان که
مضرت و عذري نداشته باشند در تخلف نمودن از جهاد و جهاد کنندگان در راه خداي تعالی به مالهاي خود و جانهاي خود زیادتی
نهاده است خداي تعالی جهاد کنندگان را به مالهاي خود و جانهاي خود بر تخلف کنندگان به یک مرتبه و هر یک از ایشان را
وعده داده است خداي تعالی جزاء نیکو و زیادتی نهاده است خداي تعالی جهاد کنندگان را بر تخلف کنندگان از جهاد به ثواب
بزرگ که آن بخشش مرتبههاي عالیست از خداي تعالی و آمرزش گناهان و بخششهاي دیگر از جانب او و هست خداي تعالی
آمرزنده مهربان __________________________________________________. چنانچه از حرف واو
عطف استفاده میشود و بالجملۀ آیه شریفه دلالت میکند بر این که جهاد واجب عینی است براي حفظ بیضه اسلام و بر این که هر
کسی که قصد طاعت بکند خواستن و نشستن و اراده و حرکت و سکونت وي به همگی حسنات مکتوبه است عند اللَّه تعالی و هم
چنین تخلف از جهاد و اقدام به معاصی خدا از سیئات مکتوبه در نزد خداي تعالی است و نیز دلالت میکند بر این که هر کسی که
بطرف خدا برود براي اوست جزاي خیر از قبیل مهاجرت به تحصیل علم و تشرف به حضور النبی و الائمۀ علیهم السّلام تقربا إلی اللَّه
إِنَّ اللَّهَ لا یُضِ یعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 18 بدان که در قول او غیر اولی الضرر سه قرائتست رفع
غیر و نصب او و جر او (و اما رفع او) بنا بر آنست که صفت قاعدونست یا عطف بیان او یا بدل او (و اما نصب او) بنا بر آنست که
حال است از قاعدون یا نصب مستثنی است که منتقل شده از مدخول او به او (و اما جر او) بنا بر آنست که صفت مؤمنین است یا
عطف بیان او یا بدل او. و مراد از ضرر مضرتست که مانع جهاد باشد مثل کوري و لنگی و بیماري و درویشی و غیر آن و مراد
آنست که برابر نیستند با جهاد کنندگان در فضیلت و ثواب تخلف کنندگان از جهاد بی مانعی اگر چه باذن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم تخلف کرده باشند از جهت آن که احتیاج نبوده به ایشان در جهاد بلکه جهاد کنندگان افضلند نزد خداي تعالی ازیشان و
تخصیص عدم مساوات مجاهدان به متخلفان بی مانع از جهت آنست که مقصود ازین کلام توبیخ و ملامت متخلفانست و آنان که
به سبب عذري و مانعی تخلف نمودهاند مستحق ملامت نیستند اگر چه ثواب ایشان نیز کمتر است. و مؤید اینست آن که روایت
کردهاند از زید بن ثابت که گفت نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودم که ناگاه اثر وحی بر آن حضرت ظاهر شد و
چون منکشف شد فرمود مرا که بنویس من آیت مذکوره را نوشتم بر شانه از شانههاي گوسفند بی قید غیر اولی الضرر پس ناگاه
ابن ام مکتوم که کور بود آمد و میگریست و گفت اي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چگونه است حال کسی که قدرت
نداشته باشد بر جهاد به سبب علتی مثل کوري پس در همان مجلس باز اثر نزول وحی بر آن حضرت ظاهر شد و چون منکشف
گشت گفت مرا که بخوان آن چه نوشتی من خواندم آیت مذکوره را بی قید غیر اولی الضرر فرمود که بنویس لا یستوي آیات
من المؤمنین غیر اولی الضرر و المجاهدون تا آخر آیت پس من الحاق «1» الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 19 القاعدون
1) اقول القاعدون عن الجهاد و __________________________________________________)
الحرب علی نوعین (احدهما) الاصحاء و هم الذین کلفوا بالنفر مع السرایا و انما قعدوا عنه ترغیبا بأنفسهم عن نفس النبی (ص)
فهؤلاء هم الذین فرحوا بمقعدهم خلاف رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تعلق علیهم اللوم و الذم کما قال تعالی فَرِحَ
الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ اه (التوبۀ آیۀ
81 ) و لأجل ذلک صرح سبحانه فی آیۀ لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ
أَنْفُسِهِمْ) به تفضیل المجاهدین بالأنفس و الاموال علی القاعدین الاصحاء ککعب بن مالک من بنی سلمۀ و مرارة بن ربیع من بنی
عمرو ابن عوف و هلال بن أمیۀ بن بنی واقف الذین تخلفوا عن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یوم تبوك من غیر عذر موجه
صفحه 39 از 346
حتی نزل فیهم قوله وَ عَلَی الثَّلاثَۀِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ
اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ الخ (التوبۀ آیۀ 118 ) و هذا التفضیل کلوم القاعدین کان علی وفق ما یقتضیه العدل و الحکمۀ کما قال تعالی فَضَّلَ اللَّهُ
الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَ ۀً (ثانیهما) اولی الضرر و هم الذین لم یتوجه علیهم التکلیف بالنفر مع السرایا
لمکان عذرهم فقعودهم عن الجهاد لم یکن لأجل الترغیب بأنفسهم عن نفس الرسول (ص) بل لعدم الاستطاعۀ بالجهاد مع صحۀ
نیاتهم و هوي افئدتهم إلی الجهاد و قد منعهم عن المسیر ضررا و غیره من الاعذار فهؤلاء کانوا من الذین وعدهم اللَّه المثوبۀ الحسنی
کما قال سبحانه وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی یعنی کلا من المجاهدین و القاعدین اولی الضرر وعدهم اللَّه المثوبۀ الحسنی و هی الجنۀ
لحسن عقیدتهم و خلوص نیتهم و یدل علی ذلک التفسیر ما فی الجوامع للطبرسی ره عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لقد خلفتم
فی المدینۀ اقواما ما سرتم مسیرا و لا قطعتم وادیا الا کانوا معکم و هم الذین صحت نیاتهم و نصحت جیوبهم و هوت افئدتهم إلی
الجهاد و قد منعهم عن المسیر ضرر او غیره آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 20 کردم این لفظ را و سوگند به خدا که گوییا
مشاهده میکنم حالا موضع الحاق او را نزد جاي ظاهر کردن در آن شانه که آیت مذکوره را نوشته بودم و ظاهر آنست که مراد از
قاعدین در مرتبه دوم و سوم نیز قاعدین غیر اولی الضرر باشد و قول او وَ فَضَّلَ اللَّهُ بیان جمله اول و از این جهت معطوف نشد برو و
نصب درجۀ بنا بر مفعول مطلق است یا تمیز یا به نزع خافض یعنی بدرجۀ و کلا مفعول اول وعد
__________________________________________________هذا الوعد منه سبحانه کان تفضیلا
علی القاعدین اولی الضرر و ارباب الاعذار لحسن نیاتهم و شوق افئدتهم إلی الجهاد و مع ذلک کان المجاهدون بأنفسهم و أموالهم
ذا اجر جزیل و فضل جسیم لبذلهم الانفس و الاموال فی سبیل اللَّه و اعلاء کلمۀ التوحید ففضلهم اللَّه علی هؤلاء القاعدین اولی
الضرر بقوله وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَۀً یعنی و فضل اللَّه الذین جاهدوا بأموالهم
و أنفسهم علی الذین قعدوا عن الحرب للعذر اجرا عظیما مع کون کل من الفریقین من الذین وعدهم اللَّه الحسنی و اما الذین قعدوا
عن المسیر من دون عذر فلیسوا ممن وعدهم اللَّه الحسنی الا ان یتوبوا لقضیۀ التخلف عن الجهاد فی سبیل اللَّه و نصرة دینه و اعلاء
کلمته هذا و اذا احطت خبرا بما ذکرناه فی تفسیر الآیۀ تعرف ضعف استدلال المصنف کغیره من الاعلام بقوله تعالی کُلا وَعَدَ اللَّهُ
الْحُسْنی بان الجهاد کان واجبا کفائیا بتقریب ان المراد من هذا هو ان کلا من المجاهدین و القاعدین غیر اولی الضرر کان ممن
وعدهم اللَّه الحسنی فلو کان واجبا عینا لما استحقوا بالحسنی. و قد عرفت وجه الضعف حیث ان القعود من غیر عذر و التخلف عن
حکم الرسول بالجهاد و النفر لو لم یکن محرما لما تعلق علیهم اللوم و العتاب کما قال اللَّه (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ
اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَ دُّ حَ  را لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ الخ و لما
کانت الآیۀ الاولی فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ علی القاعدین درجۀ بیانا و علۀ لعدم الاستواء لم یصدرها بالواو و اما قوله
وَ کُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی فصدره بالواو لکونه وعدا لکل من المجاهدین و القاعدین اولی الضرر فضلا عن الکلام السابق و کذلک
الامر فی قوله وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ الخ حیث فصل ذلک بالواو لتبیین فضل کل من وعده اللَّه الحسنی تفضیلا علی
الاخر اجرا علی المجاهدة بالأنفس و الاموال هذا ما ادي الیه نظري القاصر مع دلالۀ النص النبوي علی ذلک کما مر و اللَّه اعلم
بحقیقۀ آیاته و الحمد للّه علی نعمائه. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 21 است که مقدم شده برو سبب اهتمام بشأن او و تنوین
او عوض از مضاف الیه است یعنی کل واحد من المجاهدین و القاعدین غیر اولی الضرر و الحسنی مفعول ثانی وَعَدَ است بتقدیر
المجازاة الحسنی یا مفعول مطلق او بتقدیر الوعدة الحسنی و قول او و فضل اللَّه عطف است بر فضل اللَّه اول و نصب أَجْراً عَظِیماً مثل
نصب درجۀ است و قول او درجات عطف بیان اجر است یا بدل ازو احتمال دارد که درجات به منزله درجه باشد و قول او أَجْراً
عَظِیماً حال ازو و بر هر تقدیر قول او و مغفرة و رحمۀ عطفاند بر درجات و مراد از درجه جنس درجه است و قول او اجرا عظیما
درجات تا آخر تفصیل آن مجمل است و وجه بیان تفضیل مجاهدین بر قاعدین مذکورین بطریق اجمال و تفصیل مبالغه است در
صفحه 40 از 346
فضیلت جهاد و ترغیب بر آن و در توبیخ و ملامت قاعدین به سبب ترك جهاد بی مانعی. و بعضی گفتهاند که مراد از درجه ثناي
عاجل است و از درجات فواید آجل. و بعضی گفتهاند که مراد از قاعدین مذکورین ثانیا متخلفان با عذر است و از قاعدین
مذکورین ثالثا متخلفان بی عذر ازین جهت تفضیل مجاهدین بر آن قاعدین یک درجه شد و تفضیل ایشان برین قاعدین به درجات
زیرا که تفاوت میان این دو فرقه قاعدین ظاهر است. مؤید اینست آن که روایت کردهاند از رسول خدا که گفت در یکی از غزوات
که بتحقیق گذاشتهاید در مدینه جمعی را که قطع میکنند وادي را و نمیپیمایند راهی را مگر آن که ایشان همراه شمایند و ایشان
آنانند که نیتهاي ایشان صحیح است و دلهاي ایشان مایل است بسوي جهاد و به سبب مانعی نتوانستند آمد. و بعضی گفتهاند که
مراد از مجاهدین ثانی مجاهدان با کافرانست و از قاعدین و مقابل آن و از مجاهدین ثالث مجاهدان با نفس و از قاعدین مقابل او
آن آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 22 چنانکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اشارت فرموده به آن بقول خود (لقد رجعنا
من الجهاد الاصغر إلی الجهاد الاکبر) و سابقا مذکور شد و برین تقدیر نیز وجه فرق ظاهر است و برین تقدیر مناسب آنست که مراد
از مجاهدین و قاعدین در اول آیت مجاهدان بمعنی اعم و قاعدان بمعنی اعم باشد و چون ظاهر آیت مذکوره آنست که مراد از
قاعدین مذکورین ثانیا نیز قاعدین غیر اولی الضرر باشد. پس لا جرم آیت مذکوره دلالت کند بر آن که جهاد فرض عینی نیست
و اما دلالت او بر آن که مطلق «1» بلکه فرض کفائیست و الا متخلفان از جهاد بیعذر و مانعی مستحق وعده حسنی نمیبودند
وجوب جهاد ساقط است از کسانی که مانعی و عذري داشته باشند چنانکه بعضی دعوي نمودهاند محل بحث است.
سورة التوبۀ آیه 91
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی سورة التوبۀ لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ
وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی نیست بر ضعیفان عاجز مثل پیران عاجز و شلان زمین گیر و نه بیماران
عاجز و نه بر آنان که نمییابند چیزي که صرف کنند در ضروریات جهاد گناهی
1) کلام مصنف ره این که اگر __________________________________________________)
جهاد واجب عینی بود متخلفان از جهاد بیعذر و مانعی مستحق وعده حسنی نمیبودند منقوض است به این که اگر جهاد واجب
عینی نبود مستحق ذم و عتاب هم نمیبودند از جهت عدم تعلق تکلیف جهاد بر ایشان با رفتن جمعی کافی بجهاد و اگر کافی نبود
آن وقت بر ایشان هم واجب عینی میبود و در مذمت متخلفان کافی است قول او تبارك تعالی فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ الخ
و کسی که مطلع است بر تفسیر آیات میداند که آیه فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ الخ و آیه وَ عَلَی الثَّلاثَۀِ الَّذِینَ خُلِّفُوا الخ و آیه لا یَسْتَوِي
الْقاعِدُونَ الخ هر سه آیات در حق کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال ابن امیه نازل شدهاند چنانچه مفصلا میآید إن شاء اللَّه
تعالی. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 23 در ترك جهاد وقتی که ایمان آورده باشند به خدا و رسول او که محمد است صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم نیست بر این نیکوکاران راه عتابی و خطابی اصلا و خداي تعالی آمرزنده مهربانست. مخفی نیست که آیت
مذکوره دلالت میکند بصریح بر آن که واجب نیست جهاد بر کسانی که مانعی و عذري دارند که بجهاد قیام نمیتوانند نموده مثل
بجهاد فرستد چنانکه مختار «2» و از اینجا لازم آید که توانگر عاجز واجب نباشد که نایب گیرد «1» عجز پیري و بیماري و فقیري
اکثر اصحابست خلاف مر (__________________________________________________ 1) (اقول)
جهاد بر هر مکلف آزاد مذکر واجب است بموجب آیات قرآنی مگر بر کور و زمین گیر و مریض و فقیر که عاجز از نفقه عیال و
مخارج جهاد هست اما عدم وجوب جهاد به صبی و مجنون پر واضح است از آیات گذشته و احادیث وارده در خصوص رفع قلم
تکلیف از ایشان و اما زنان پس ایشان هم معذورند بموجب حکم آیه (رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ) از جهت این که بموجب
سنت مراد از خوالف زنان هستند. و اما کور و عاجز از رکوب و اشخاص مزمن به همگی داخل به اطلاق ضعفاء هستند و اما مریض
صفحه 41 از 346
به همه اقسام وي داخل به اطلاق مرضی است که وي را مریض صدق کند و اما عاجز از نفقه هم بموجب صراحت آیه جهاد ازو
موضوع است. و اما بنده پس محکوم بحکم مولاي خودش است اگر اجازه داد میرود و گر نه بر وي لازم نیست مگر در بعض
مواردي که ممکن است قول بوجوب جهاد بر وي براي حفظ حوزه اسلام هر چند مولایش اجازه ندهد. ( 2) جمعی قائلند بر عدم
وجوب استنابه بر کسی که بنفس عاجز است از جهاد الا این که میتواند کسی را نایب بگیرد از طرف خود تا جهاد کند چنانچه از
اطلاق آیه شریفه استفاده نمودند. و جمعی قائل بر وجوب استنابۀ هستند از جهت این که آیه شریفه وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ
أَنْفُسِهِمْ صریح است در ذم عدم انفاق مال با قدرت بر انفاق در راه خدا و آیه در جهاد بدنی است نه در جهاد با نفس خود (و
الحمل علی الکراهۀ علی کلا الامرین ضعیف) پس کسانی که متمکن از انفاق هستند باید آنها انفاق نمایند به دیگران تا این که
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 24 بعضی را و نیز واجب نباشد بر بنده زیرا که او را مالی نمیباشد که صرف کند در جهاد و
قول او نَ َ ص حُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ کنایه است از ایمان خالص زیرا که نصیحت کردن مردم را از براي خدا و رسول لازم ایمان خالص است
و قول او ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ تأکید کلام سابق است. و مراد آنست که نیست بر معذوران مذکور حرجی و راه مؤاخذه و
معاقبه به سبب ترك جهاد و ذکر المحسنین از قبل وضع مظهر است در موضع مضمر از جهت تنبیه بر آن که اینان نیکوکارانند پس
از این جهت حرجی نیست بر ایشان.
مبحث دوم در کیفیت قتال است و وقت او و بعض احکام او
اشاره
و در او پانزده آیتست:
سورة البقرة آیه 217
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة البقرة یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ
الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَۀُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ
مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ. یعنی میپرسند
ترا اي محمد از ماه حرام که حکم مقاتله کردن در او چیست بگو که مقاتله در او کردن گناه کبیره است و منع کردن پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنان از طاعت خداي تعالی و کافر شدن به خداي تعالی و مسجد الحرام و بیرون کردن اهل مسجد حرام
که پیغمبر و مؤمنانند از مسجد حرام گناه کبیره است نزد
__________________________________________________وسایل جهاد فراهم آورد خواه نایب
بگیرد یا این که تهیه وسایل دیگران را فراهم آورد چنانچه در اکثر آیات جهاد جهاد به اموال را مقدم داشته بر جهاد بنفس و بدن
خود. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 25 خداي تعالی و جدا کردن از وطن بدتر است از کشتن و همیشه مقاتله میکنند با
شما تا بگردانند شما را از دین شما اگر توانند که بر گردانند و آن کسانی که بر گردند از جمله شما از دین خود پس بمیرند و حال
آن که ایشان کافر باشند پس ضایع شود عملهاي ایشان در دنیا و آخرت و آن جماعت آتش دوزخند ایشان در آتش جاوید
مانندگانند. سبب نزول این آیه آن بود که پیغمبر (ص) سریه فرستاد از مدینه به جانب مکه بر سر راه قافله اهل مکه که از طایف به
مکه میرفت تا کمین کنند ایشان را و قتل و غارت نمایند و پسر عم خود عبد اللَّه بن جحش را امیر گردانید بر ایشان و در این قافله
ابن عبد اللَّه حضرمی بود با سه کس دیگر از کافران مکه و این قضیه در جمادي الاخري واقع شد پیش از غزوه بدر بدو ماه و چون
صفحه 42 از 346
ایشان به قافله رسیدند اول ماه رجب بود و ایشان گمان بردند که آخر ماه جمادي است ازین جهت با ایشان مقاتله کردند و ابن عبد
اللَّه را کشتند و دو کافر دیگر را اسیر کردند یکی از ایشان گریخت و قافله را راندند و به مدینه آوردند پس قریش گفتند که محمد
شهر حرام را حلال گردانید و در ماه رجب مقاتله کرد و لشکر اسلام ازین ملول شدند و گفتند که ما از جاي خود حرکت نمیکنیم
تا آیه قبول توبه ما نازل شود. و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قافله را با اسیران رد کرد به ایشان پس این آیه نازل شد و
مرویست از ابن عباس که بعد از نزول این آیه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم غنیمت آن قافله را تصرف نمود و بعد از اخراج
خمس قسمت فرمود و آن اول خمس و غنیمتی بود که قسمت یافتی در اسلام و ظاهر آنست که سؤال از قتال مذکور از مسلمانان
واقع شده باشد و احتمال دارد که از کافران اسیر واقع شده باشد یا از کافران مکه بطریق مراسله و مکاتبه و قول او (قِتالٍ فِیهِ) بدل
اشتمالست از (الشَّهْرِ الْحَرامِ) یعنی میپرسند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 26 از تو از مقاتله کردن در شهر حرام و صحت و
افساد آن و قول او (قِتالٍ فِیهِ) در جواب نکره مخصصه است که ابتداء واقع شده و کبیر بمعنی ذنب کبیر خبر اوست و در تنکیر قِتالٍ
فِیهِ اشارتست به آن که قتال در ماه حرام مطلقا حرام نیست بلکه شرط آنست که این مقاتله با کسانی باشد که حرمۀ ماه حرام نگاه
داشته باشند و ابتداء بکنند به مقاتله به او اما اگر حرمت ماه حرام را نگاه نداشته باشند ابتدا به مقاتله با ایشان حرام نیست در ماه
حرام چنانکه مختار صحابه ماست. و دور نیست که علم به آن که ماه حرامست نیز شرط باشد بنا بر حدیث مشهور (رفع عن امتی
الخطاء و النسیان) یعنی برداشته شده از امت من گناه عملی که بر سبیل سهو یا به فراموشی واقع شود از ایشان پس مقاتله در ماه
و اکثر مخالفان بر «1» حرام به گمان آن که ماه حرام نیست چنانکه از سریه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم واقع شد حرام نباشد
آنند که مقاتله در ماه حرام مطلقا حرام بود و منسوخ شد و بعضی گفتهاند که مطلقا حرامست و منسوخ نیست لکن ظاهر آیه
«2» مذکوره دال است بر آن که مطلقا حرام نیست چنانکه مذکور شد
1) در محلش تحقیق یافته است که __________________________________________________)
مستفاد از حدیث (رفع عن امتی تسعۀ) رفع حکم تکلیفی است نه حکم وضعی و بنا بر این مؤاخذه مرفوع باشد و از اینست که در
بعض روایات منقول شده است که حضرت رسول (ص) دیه ابن عبد اللَّه حضرمی را با اسیران رد فرمود. ( 2) در کتاب اثبات الایات
(ج 1 ص 70 ) محکم بودن آیه شریفه را مفصلا بیان نمودهایم خلاصه مطلب اینست حرمت جنگ با مشرکان زمانی که ایشان
حرمت ماه حرام را محفوظ دارند به جهت حفظ نوع بشر محکم بوده و نسخ نشده است و اما در صورتی که کفار حرمت ماه حرام
را ملاحظه نکنند در آن وقت جنگ با ایشان حرام نیست و به عبارت اخري حرمت قتال در ماههاي حرام از اول تشریع آن مقید
است و نسخ در موردي است که ظاهر حکم در استمرار باشد و اما اگر از اول مقید باشد آن را نسخ نمیگویند و کفار و آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 27 و مراد از سبیل اللَّه مطلق طاعت خداي تعالی است که طریق تقرب باشد میتواند بود که مراد
مسجد حرام باشد و قول او وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ عطف تفسیر او باشد و از این جهت تقدیم کرد عطف کُفْرٌ بِهِ را بر صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ
بر عطف المسجد الحرام بر سبیل اللَّه با آن که جایز نیست تقدیم عطف بر عامل بر عطف بر معمول در غیر این صورت چنانکه
بعضی از مفسران توجیه نمودهاند. و میتواند بود که قول او وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ بتقدیر مضاف و ابقاء مضاف الیه بر اعراب جر مثل
قول خداي تعالی وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ بر قرائت جر الآخرة عطف باشد بر صد عن سبیل اللَّه چنانکه بعضی دیگر از مفسران توجیه
نمودهاند و دور نیست که گفته شود که قول او و المسجد الحرام عطف بر ضمیر مجرور در کفر به بی اعاده جار بمذهب کوفیان
زیرا که نزد ایشان عطف بر ضمیر مجرور بی اعاده که جار قبحی ندارد و خلاف مر بصریان را و قول او أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ خبر است از
صد عن سبیل اللَّه با معطوفات مذکوره یعنی اگر چه مقاتله در ماه حرام در بعض صورتها گناه بزرگست لکن هر یک از کبایري که
از قریش واقع شده مثل منع کردن پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنان از اطاعت خداي تعالی در مسجد الحرام و کافر شدن
به خداي تعالی و مسجد الحرام و منع کردن اهل مسجد الحرام از آنجا بزرگتر است نزد خداي تعالی از مقاتله کردن در ماه حرام
صفحه 43 از 346
بظن آن که ماه حرام نیست. و مراد از فتنه اخراج پیغمبر است صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنان از مکه که وطن ایشان بود با کفر
و شرك یعنی این گناه کبیره که از قریش صادر شد بزرگتر است
__________________________________________________مشرکان چون که احترام بیت و
حضرت رسول را محفوظ نداشتند لهذا در مقابل ایشان براي حفظ اساس دین قتال جایز شده است چنانچه میفرماید در حرمت قتال
( در نزد مسجد حرام وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ البقرة آیۀ 191
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 28 از قتل مؤمنان ابن عبد اللَّه حضرمی را بر سبیل خطا و ظاهر آنست که قول او وَ لا یَزالُونَ
یُقاتِلُونَکُمْ عطف است بر قول او (یَسْئَلُونَکَ) و مناسب این عطف آنست که ضمیر (یسألونک) نیز راجع باشد به کافران یعنی کافران
سؤال میکنند از مقاتله در ماه حرام و خود همیشه مقاتله میکنند با شما و قول او یردوکم منصوبست بان مقدره بعد از حتی بمعنی
سببیت یعنی به سبب آن که بر گردانند شما را از دین شما اگر چه این غرض ایشان هر گز حاصل نشود و قول او إِنِ اسْتَطاعُوا
و هر دو مجزومند بمن شرطی و «1» اشارتست بعدم حصول غرض مذکور و مبالغه در آن. و قول او (فیمت) عطف است بر یرتد
وجه ایراد فَأُولئِکَ و تکرار او در این مقام مثل آنست که در ایراد أولئک و تکرار او در قول او أُولئِکَ عَلی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ
هُمُ الْمُفْلِحُونَ مشهور و معروفست میان علماء تفسیر و عربیت و قول او وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ خبر بعد از خبر است از أولئک دوم (و
مخفی) نیست که آیه مزبوره دالست بر حسب ظاهر بر آن که مرتد وقتی اعمال او باطل میشود که بر ارتداد او بمیرد و توبه نکند
«__________________________________________________2» چنانچه محققان اصحاب بر آنند
1) اختلف فی قرائۀ یرتد فالقاعدة تقتضی اظهار التضعیف (التفکیک) بکسر الدال الاولی و سکون الثانیۀ (و یرتدد) للجزم بمن )
الشرطیۀ و المضبوط فی المصاحف بالتضعیف (یرتد) بفتح الدال المشددة علی التحریک لالتقاء الساکنین و الفتح اجود (کما اختاره
2) معنی حبط اعمال در قول او تعالی فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ اینست اعمال کسانی که از دین ) ( الشیخ ره فی التبیان ج 2 ص 208
مرتد میشوند به منزله عدم است گویا که هیچ عمل نکردهاند از جهت این که وقوع اعمال از ایشان وفق مأمور به نشده است نه این
که اعمال ایشان داراي اجر و ثواب بود. پس از ارتداد حبط گردید زیرا که حبط باین معنی باطل است بلکه معنی حبط فساد عمل
است چون که در اصل حبط فسادیست که بر حیوان عارض میشود در اثر خوردن حباط آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 29
سورة البقرة آیه 191
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة البقرة ایضا وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا
تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ یعنی بکشید اي مؤمنان کافران را هر جا
که بیابید ایشان را و قادر باشید بر کشتن ایشان و بیرون کنید ایشان را یعنی کافران را هر جا که بیرون کردند شما را از آنجا و بیرون
کردن از وطن بدتر است ایشان را از کشتن و مقاتله مکنید با کافران نزد مسجد الحرام تا آن زمان که ایشان مقاتله کنند با شما در
مسجد حرام پس اگر مقاتله کنند کافران با شما در مسجد حرام پس بکشید ایشان را در مسجد حرام هم چنین است که مذکور شد
جزاي کافران در دنیا (سبب نزول) این آیه آن بود که چون صلح حدیبیه واقع شد مسلمانان ترسیدند که مبادا در سال آینده که
مراجعت نمایند کافران وفا نکنند بعهد خود و در مقام مقاتله در آیند پس ضرورت شود که با ایشان مقاتله باید کرد پس آخر این
با آیات دالۀ بر وجوب مقاتله با کفار در «1» آیه نازل شد که وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ تا آخر. لکن این حکم منسوخ است
حل و حرم مطلقا و مراد از ثقف یافتن است و حیث دلالۀ میکند بر عموم مکانها
1) در میان مفاد آخر آیه که وَ لا __________________________________________________)
تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و میان مفاد اول آیه وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ هیچ منافاتی نیست تا قائل به نسخ باشیم زیرا که قوله
صفحه 44 از 346
تعالی وَ لا تُقاتِلُوهُمْ الخ به منزله تخصیص و تقیید است از عموم یا اطلاق امر به قتال در اول آیه وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ و هم
چنین قوله تعالی فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَ ذلِکَ مفهوم آیه را بیان میکند پس آیه شریفه بشراشرها محکم و متقن هیچ نسخی راه
نیافته است چنانکه در کتاب اثبات الایات (ج 1 ص 68 ) مفصلا بیان نمودهایم رجوع بکتاب مزبور بهتر است. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 30 یعنی هر جا که بیابید کافران را خواه در حل و خواه در حرم بکشید ایشان را و مراد از اخراج بیرون
کردن از مکه است چنانکه از کافران نسبت به پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم واقع شد و آن حضرت نیز چنان کرد با کافران بعد
بیرون کردن کافرانست از وطن ایشان که مکه است و قول او (حَ تَّی یُقاتِلُوکُمْ) غایت نهی است نه «1» از فتح مکه. و مراد از فتنه
غایت منهی عنه و قول او (فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ) تفسیر و بیان معنی مذکور است.
سورة التوبۀ آیه 123
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة التوبۀ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِ دُوا فِیکُمْ غِلْظَ ۀً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ
الْمُتَّقِینَ یعنی اي گروه مؤمنان مقاتله کنید با آنان که نزدیکند به شما از جمله کافران و باید که بیابند کافران از شما درشتی و
غضب نسبت با کافران و بدانید آن که
1) مراد از فتنه شرك و کفر است __________________________________________________)
وجه تسمیۀ کفر به فتنه همانا به سبب کفر به هلاکت و قتل و فساد است چنانچه فتنه منجر به هلاکت و قتل و فساد میشود و بنا بر
این مراد از قوله تعالی وَ الْفِتْنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ الْقَتْلِ کفر ایشان است یعنی کفر ایشان اشد از قتل در ماه حرام با این که کفر ایشان منجر به
فساد میشود خود کفر طغیان به خدا و اعظم از همه گناهان کبیرة است و از اینست که در آخر آیه امر بقتل مینماید تا این که فتنه
از میان بر کنار شود و دین در همه اشخاص دین خدائی باشد یعنی مؤمن و موحد باشند چنانچه میفرماید وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ
فِتْنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ ( 193 ) و بالجملۀ آیات مذکوره تماما محکمند ابدا نسخی بر ایشان راه
نیافته است از جهت این که آیه اولی وَ لا تُقاتِلُوهُمْ دلالت میکند به نهی از قتال در مسجد حرام مگر این که شروع به جنگ از
طرف کفار باشد پس آن وقت مسلمانان هم جنگ میکنند تا این که از قتال و کفر دست کشیده اسلام را قبول کنند چنانچه
میفرماید آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 31 خداي تعالی با پرهیزکارانست. بدان که قول او (یَلُونَکُمْ) مشتق است از ولی
بمعنی نزدیک شدن یعنی در مقاتله کافران ابتدا کنید به مقاتله جماعتی که نزدیکتر باشند بعد از آن جماعتی که نزدیکتر باشند و
برین قیاس. پس آیت مذکوره دلالت میکند بر وجوب ابتدا به مقاتله اقرب از کافران زیرا که ابتدا به اقرب به احتیاط اقربست مگر
آن که بر پیغمبر یا وصی او علیهما السّلام چیزي ظاهر شود که رأي او اقتضاي تقدیم به مقاتله ابعد کند و از این جهت پیغمبر صلی
و قول او (وَ لْیَجِ دُوا) «1» اللَّه علیه و آله و سلّم ابتدا به مقاتله اقرب نمیکرد چنانکه مشهور است
( __________________________________________________فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 192
و مطابق این مضمونست قوله تعالی وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَۀٌ الخ از جهت این که در این آیه شریفه تأسیس حکم نمیکند بلکه
فائده وجوب قتال با کفار را بیان میکند که قتال با کفار موجب اعلاء کلمه توحید و حکم فرمائی دین خداست در جامعه بشري
بلکه آزادي مسلمین است چنانکه فرمود با کفار جنگ کنید تا این که کفر از میان رفته و دین در جامعه دین خدائی باشد و اگر از
کفر دست بردارند و داخل بدین اسلام بشوند پس قتل و عدوان نیست مگر به ظالمان و کافران. [.....] ( 1) و از ترتیب مقاتله با اقرب
استثناء شده است تقدیم مقابله با ابعد در صورتی که خطر و ضرر ابعد اشد و سختتر باشد از ضرر کفار اقرب در آن وقت مقاتله با
ابعد را مقدم میدارند از مقاتله با اقرب و یا این که اقرب اهل صلح و مهادنه است آن وقت مقاتله با ابعد را مقدم میدارند چنانچه
ارشاد میکند باین معنی آن چه نقل شده است که حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلّم جنگ کرد با حرث بن ابی ضرار
صفحه 45 از 346
زمانی که رسید بر وي لشکر جمع آوري حرث در حالی که عدوي اقرب از وي موجود بود و هم چنین مقدم داشت فتح مکه را بر
فتح هوازن و باین معنی اشاره است کلام مصنف ره مگر آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 32 بحسب حقیقت امر است مؤمنان
را به غلظت کردن با کافران یعنی وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ یعنی درشتی کنید و غضب نمایید بر کافران مثل قول او جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ
و قول او وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ دالست بر آن که مقاتله با کافران بر وجه «1» اغْلُظْ عَلَیْهِمْ چنانکه عن قریب مبین خواهد شد
مذکور از قبیل تقوي است و خداي تعالی محب و حافظ متقیانست پس محب و حافظ مقاتلان بر وجه مذکور خواهد بود.
سورة الانفال آیه 15 تا 16
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة الانفال یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا
مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَۀٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِ یرُ یعنی اي گروه مؤمنان هر گاه ملاقات کنید با
کافران در حالتی که آن کافران لشکر بسیار باشند پس مگردانید بسوي ایشان عقبهاي خود را و کسی که بگرداند بسوي کافران در
روزي که ملاقات کند با ایشان عقب خود را پس بتحقیق سزاوار گردد به غضب عظیم از خداي تعالی و جاي آرام او دوزخ باشد
مگر در حالتی که میل کرده باشند آن کس به طرفی از جهۀ مصلحت مقاتله کردن نه بقصد گریختن یا در حالتی که توجه نموده
باشد به جماعتی جهۀ استمداد نمودن از ایشان و بد جاي بازگشتی است دوزخ.
__________________________________________________این که به پیغمبر یا به وصی او چیزي
ظاهر شود که رأي او اقتضاي تقدیم مقاتله ابعد را کند. ( 1) غلظۀ مطلوبۀ در این آیه راجع بر جهاد و قتال است و اما در معاشرت و
مجالست و معاملت باید با رفق رفتار کرد تا این که کفار با دیدن حسن اخلاق تمایل به اسلام کنند. آیات الأحکام (الجرجانی)،
ج 2، ص: 33 بدان که زحف در اصل لغت رفتن کودکست بر زمین به نشتگاه خود و اینجا مراد لشکر عظیم است که از کثرت و
انبوهی چنان مینماید که رفتار ایشان مثل رفتار کودکست و قول او زحفا حالست از مفعول لقیتم یا از فاعل یا از هر دو و اول
ظاهرتر است لفظا و معنی. و یومئذ در اصل یوم اذ کان کذا بوده و تنوین عوض است از مضاف الیه محذوف که جمله کان کذا و
تحرف بمعنی برگشتن است و رفتن بطرف دیگر از حرف بمعنی طرف و تحیز بمعنی جا گرفتن است از حیز بمعنی جاي و فئه
بمعنی گروهست و إلی متعلق است به متحیزا به اعتبار تضمین معنی میل و توجه و قول أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَۀٍ عطف است بر متحرفا یعنی
(او متحیزا إلی فئۀ لقتال و ظاهر آنست که قول او لقتال متعلق است بهر یک از معطوف علیه و معطوف بمعنی تعلیل یعنی بشرط آن
که آن تحرف و تحیز از براي مصلحت مقاتله باشد نه از براي گریختن مثل آن که تحرف جهۀ رفع جوع یا عطش باشد یا اصلاح
سلاح بر خود یا مثل این و تحیز بسوي گروه مردم جهۀ طلب کردن مدد باشد از ایشان یا مثل آن و ظاهر آنست که متحرفا و متحیزا
مستثنی مفرغند از معمول باء و منصوبند بر حالیت یعنی (باء بغضب اللَّه من اللَّه فی جمیع الاحوال الا متحرفا او متحیزا) یعنی مستحق
غضب الهی شود در جمیع الاحوال مگر در حالت تحرف یا تحیز بسوي گروه دیگر جهۀ مصلحت قتال و احتمال دارد که مستثنی
منصوب باشد از ضمیر باء که راجع است بهر کس که در روز مقاتله پشت بگرداند بسوي کافران و نصب ایشان سبب تقدیم بر
مستثنی منه باشد یا به سبب وقوع ایشان در کلام موجب و احتمال دارد که مستثنی باشند از مَنْ یُوَلِّهِمْ و نصب ایشان سبب وقوع
ایشان باشد در کلام موجب و قول او باء مأخوذ است از قول عرب (باء فلان به فلان) یعنی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 34
سزاوار شد که کشته شود به سبب او پس معنی چنان شود که سزاوار شوند آن کسان که پشت گردانند به کافران در مقاتله به آن
که گرفتار شوند به غضب خداي تعالی و هلاك گردند به آن. و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر آن که گریختن از
کافران در مقاتله حرام است بلکه گناه کبیره است از جهۀ وقوع تهدید و وعید برو به غضب الهی و آتش دوزخ لیکن نه مطلقا بلکه
بشرط آن که کافران زیاده از دو برابر مسلمانان نباشند چنانکه از آیت آینده مستفاد گردد و اگر چه محقق باشد که مسلمانان
صفحه 46 از 346
مغلوب و هلاك خواهند شد بنا بر ظاهر آیت مذکوره و نظایر او چنانکه مختار محققان اصحاب ماست.
سورة الانفال آیه 65 تا 66
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة الانفال ایضا یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ
إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَۀٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَ عْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَۀٌ
صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ یعنی اي پیغمبر ترغیب و تحریص کن مؤمنان را بر
مقاتله کردن با کافران اگر باشند از شما بیست نفر که صبر کننده باشند بر مشقت مقاتله غالب شوند بر دویست نفر از کافران و اگر
باشند از شما صد نفر غالب شوند بر هزار نفر از کافران به سبب آن که کافران جماعتیاند که نمیفهمند حقیقت حال را این زمان
سبک و آسان گردانید خداي تعالی جهاد را بر شما و برداشت جهاد گران و دشوار را از شما و دانست آن که در شماست ضعفی
که به آسانی بیست کس شما مقاومت نمیتواند کرد به دویست کس از کافران و صد کس شما به هزار کس ازیشان آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 35 پس اگر باشد از شما صد کس غالب شوند بر دویست کس از کافران و اگر باشد از شما هزار
کس غالب شوند بر دو هزار کس ازیشان به فرمان خداي تعالی و خداي تعالی با صابران است و دوست و نگهدار ایشانست. بدان
که نبی فعیلیست بمعنی فاعل از نباء بمعنی خبر یعنی انسانی که خبر دهد از خداي تعالی بحق بیواسطه انسان دیگر و تحریض
بمعنی مبالغه است در ترغیب و تکلیف از حرض بمعنی ضعیف گردانیدن مرض کسی را به حدي که مشرف شود بر مردن یعنی اي
محمد مبالغه کن در تکلیف مؤمنان بجهاد کردن با کافران و وعده ایشان را بفتح و نصرت بر کافران اگر چه عدد کافران بیشتر باشد
تا آن که یک مسلمان غالب شود بر ده کافر و از سوق کلام مفهوم گردد که در مثل این صورت که کافران ده برابر مسلمانان باشند
یا کمتر مقاتله واجب باشد با ایشان و اگر بیشتر باشند واجب نباشد. و تواند بود که قول او إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ تا آخر
خبري باشد بمعنی امر و بر هر تقدیر کلام دلالت میکند بر وجوب جهاد در مثل صورت مذکوره در مبدأ اسلام بعد از آن منسوخ
به آن که اگر کافران دو برابر__________________________________________________ «1» شد
1) ما در کتاب اثبات الایات (ج 1 ص 201 ) مفصلا در موضوع محفوظ بودن آیه شریفه از نسخ بحث نمودهایم خلاصه بحث )
اینست: هر یکی از آیه إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ الخ و آیه الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ الخ مشروط به صبر و تحمل
است و این هم معلوم است که زوال حکمی به سبب زوال سبب آن و نزول حکمی بوجود سبب و مقتضی آن نسخ نیست از جهت
عدم ظهور حکم در استمرار و دوام (توضیح) این که خداي تعالی پس از امر به قتال و امر به نبی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در
تحریض مؤمنان به قتال کفار بیان میفرماید وعده خود را براي مؤمنان آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 36 مسلمانان باشند یا
کمتر جهاد با ایشان واجب باشد و اگر بیشتر باشند واجب نباشد چنانکه قول او الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ تا آخر دالست بر آن. و وجه
غالبیت مسلمانان بر کافران آنست که مسلمانان دوستان خدایند و کافران دشمنان خدا و معلومست که خداي تعالی نصرت دوستان
خود میکند بدانچه ممکن است بحسب عادت یا آن که مسلمانان اعتقاد دارند به آخرت و سعادات اخرویه مترتبه بر جهاد و
عقوبت اخرویه مترتبه بر ترك جهاد ازین جهۀ حقیر است در نظر ایشان دنیا و دلیرند در مقاتله با کافران و چون کافران اعتقاد به
آخرت ندارند و زندگانی منحصر است نزد ایشان به زندگانی دنیا عزیز است در نظر ایشان دنیا و ترسانند در مقاتله.
__________________________________________________به نصرت و غلبه بقول خود إِنْ یَکُنْ
مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ یعنی اگر از شما مسلمانان بیست نفر صبر کنان باشند غالب میشوند به دویست نفر از کافران و
اگر صد نفر صبر کننده باشند غالب میباشند بر هزار نفر کافر از جهت این که جماعتی نافهم و بی علم هستند. پس مقاومت بیست
نفر و غالب بودن آنها بر دویست نفر کفار و هم مقاومت صد نفر و غلبه آنان بر هزار نفر کافر مشروط به صبر و تحمل زحمات
صفحه 47 از 346
جنگ شده متیقن است ولی زمانی که خداي تعالی دانست بیصبري مسلمانان را پس از کثرت مؤمنان و امتزاج ضعفاء با قوي ایمان
تخفیف داد مر ایشان را (فقال) الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ الخ یعنی از جهت پیدا شدن ضعف در شما (اي مسلمانان) تخفیف
داد بر شما به طوري که اگر صد نفر از شما (مسلمانان) صابر باشید غلبه خواهید کرد بر دویست نفر از کفار و اگر هزار نفر صبر
کنان باشید غلبه میکنید بر دو هزار نفر از کفار باذن خدا. پس هر یکی از این دو امر و حکم مقید و مشروط به صبر و تقویت یقینی
است و بنا بر این هر زمانی که صبر و یقین و علم در مؤمنان بیشتر شد بیست نفر از چنین اشخاص غلبه بر هزار نفر مینماید و هر
زمانی که صبر کننده کم شد باید در تعداد اضافه کرد تا غلبه حاصل شود پس آیه شریفه (الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ) ناسخ بر آیه اولی
نخواهد شد هر چند پس از مدتی نازل شده باشد از جهت نبودن منافات در میان مفهوم این دو آیت قرآنی. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 37 و قول او بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ اشارتست باین دو وجه یعنی کافران نمیدانند که ایشان دشمنان خدایند و
مسلمانان دوستان خدا و البته دشمنان خدا مغلوب دوستان اویند بحسب عادت و مسلمانان میدانند این مضمون را با آن که کافران
نمیدانند و اعتقاد ندارند به آخرت که حیات باقیست بعد از این حیات فانی دنیا و مسلمانان اعتقاد دارند به آن و به سعادات و
عقوبات اخرویه. و در قول او لا یَفْقَهُونَ اشارتست به آن که کافران به منزله بهایمند از آن حیثیت که نمیدانند آن چه فایده میدهد
ایشان را در دنیا و آخرت بخلاف مسلمانان و قول او الان ظرف زمان خفف است که مقدم شده برو جهۀ اهتمام بشأن او و آن
بمعنی زمان و وقت است و لام بمعنی عهد یعنی این زمان که ظاهر شد گرانی وجوب قتال یکی از شما با ده کس از کافران سبک
گردانیده خداي تعالی بر شما جهاد را چنانچه روایت کردهاند که سبب این نسخ آن بود که فرستاد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله
و سلّم حمزه را با سی سوار به جانب کافران پس دچار شدن بابی جهل با سیصد سوار و این صورت شاق آمد بر مسلمانان پس
بنالیدند نزد خداي تعالی پس این آیت نازل شد. و دور نیست که مراد از الان آن باشد که این زمان که اهل اسلام بسیار شدند. بنا
بر آن که بعضی گفتهاند که سبب نسخ مذکور آن بود که در اول اسلام که مسلمانان کم بودند ضرورت بود که اندکی از
مسلمانان با بسیاري از کافران مقاتله کنند اگر چه دشوار باشد بر ایشان و بعد از آن که مسلمانان بسیار شدند آن ضرورت مرتفع شد
رحمت الهی اقتضاي آن کرد که آن مشقت را از مسلمانان بردارد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 38 و بر هر تقدیر قول او
(وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَ عْفاً) اشارتست به جزء علت نسخ زیرا که علت نسخ مذکور ضعف مسلمانانست با ظهور مشقت تام ازیشان در
مقاومت یکی از ایشان با ده کس از کافران یا با کثرت مسلمانان و عدم حاجت به تحمل آن مشقت به جهت حصول قوت اسلام
چنانکه مذکور شد. و در (ضعف) دو لغت است فتح ضاد و ضم او و اینجا بهر دو قرائت واقع شده و قول او (فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَۀٌ
صابِرَةٌ) تا آخر اشارتست بحکم ناسخ که بر سبیل تخفیف واقع شده. و وجه آن که در هر یک از حکم سابق و لاحق دو مثال ایراد
کرد تصویر عدد مسلمانان و عدد کافران که جهاد واجب شود در آن عدد تنبیه است بر آن که حکم مذکور تغییر نیابد خواه قلیل
باشند مسلمانان و کافران و خواه کثیر بشرط تفاوت مذکور زیرا که غالبیت مسلمانان بر کافران محقق است خواه قلیل باشند و خواه
کثیر. ظاهر آیت مذکوره دالست بر آن که هر گاه عدد کافران زیاده نباشد از دو برابر مسلمانان واجبست بر مسلمانان مقاتله ایشان
اگر چه مسلمانان ضعیف باشند و کافران قوي به حیثیتی که ظاهر حال عدم مقاومت مسلمانان باشد و بر آن که هر گاه عدد کافران
زیاده باشد از دو برابر مسلمانان جهاد واجب نباشد اگر چه مسلمانان غالب باشند بر کافران. و بعضی فقهاء بر آنند که تفاوت در
قوت و ضعف بحسب صفات نیز شرطست در وجوب جهاد و عدم وجوب آن در صورتین مذکورتین لیکن اگر عدد کافران زیاده
باشند از دو برابر مسلمانان و ظن سلامت باشد مسلمانان را مستحب باشد جهاد و اگر ظن مغلوبیت باشد واجب باشد گریختن از
یعنی میندازید خود را در محل «1» جهۀ قول خداي تعالی وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 39 إِلَی التَّهْلُکَۀِ
ظن هلاکت.
صفحه 48 از 346
سورة التحریم آیه 9
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة التحریم یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِ یرُ یعنی
اي پیغمبر جهاد کن با کافران که کفر خود را ظاهر گردانند و با کافرانی که کفر خود را پوشیده دارند و درشتی کن با ایشان و
آرامگاه کافران مطلقا دوزخ است و بد جاي بازگشتی است دوزخ. بدان که مراد از جهاد با کافران معنی حقیقی جهاد است یعنی
مقاتله و مراد از جهاد با منافقان اقامه حجت است بر ایشان و نصیحت کردن ایشان را چنانکه مرویست از ابن عباس که گفت جهاد
با کافران به شمشیر است و جهاد با منافقان به زبان. و بعضی مفسران گفتهاند که جهاد منافقان اقامت حدود شرعیه است بر ایشان
1) آیه 195 بقره وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ __________________________________________________)
اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَۀِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ معنی آیه شریفه اینست که انفاق و بذل مال کنید در راه خدا و
نفس خودتان را به هلاکت میندازید به ترك انفاق در راه خدا و احسان کنید از جهت این که خداي تعالی احسان کنندهگان- را
دوست میدارد. و بنا بر این آیه شریفه دلالت بر جواز گریختن از جنگ نمیکند فضلا از این که بوجوب فرار دلالت کند بلکه فرار
هلاکت است. و مراد از انفاق صرف مال است در جهات صلاح دین و مواردي که مؤدي بطرف خدا باشد از اقامت حج و جهاد با
کفار و تقویت ضعفاء و رعایت اهل علم و دین و مراد از امر به احسان عبارت است از انفاق مال در موارد شرعیه با رعایت طریق
عدل و انصاف و تجنب از اسراف که موجب هلاك نفس خواهد شد (و یکفی فی ذلک ما عن ابی عبد اللَّه (ع) لو ان رجلا أنفق ما
فی یده فی سبیل اللَّه ما کان احسن و لا رفق لقوله تعالی وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَۀِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ اي تفضلوا
بمعنی حقیقی در «1» علی الفقراء). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 40 و بر هر تقدیر جهاد منافقان بمعنی مجازیست شبیه
ایذاء و ایلام کافران و لفظ جاهد محمولست بر عموم مجاز و از اینجا لازم نمیآید که اقامت حدود بر فاسقان نیز مسمی بجهاد
باشد با آن که محذوري نیست در آن که مسمی بجهاد باشد مجازا دور نیست که قول او وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ عطف تفسیري جهاد منافقان
باشد و ضمیر علیهم راجع باشد به منافقان نه به کافران و منافقان بتمام و براي تقدیري معنی چنانست که درشتی کن با ایشان بلسان
و جنان و ارکان و شیخ ابو علی طبرسی روایت کرده از صادق علیه السّلام که قرائت فرمود جاهد الکفار بالمنافقین و گفت پیغمبر
صلی اللَّه علیه و آله و سلّم هر گز جهاد نکرد با منافقان بلکه الفت مینمود با ایشان. و مخفی نماند که کافران دو قسمند اهل کتاب
و غیر ایشان و مراد از امر بجهاد با کافران کتابی وجوب جهاد است با ایشان تا آن زمان که مسلمان شوند یا قبول کنند شرایط جزیه
و ذمه را یا کشته شوند و از امر بجهاد کافران حربی وجوب مقاتله است با ایشان تا آن زمان که مسلمان شوند یا کشته شوند چنانکه
تفصیل آن از آیات آتیه مستفاد شود. و هم چنان که واجبست جهاد با منافقان بمعنی که مذکور شد واجبست جهاد بهمان معنی با
مبتدعان و اصحاب مذاهب باطله نیز مثل سنیان از جهت آن که.
1) استعمال و اطلاق لفظ جهاد و __________________________________________________)
اراده جهاد با زبان و یا اقامه حدود شرعیۀ مجاز نیست زیرا که معنی جهاد بذل وسع است در خدمت در راه خدا خواه با شمشیر
باشد و خواه با زبان و خواه به اجراي قوانین و نشر دین و اقامه حدود ولی منصرف الیه از اطلاق جهاد با شمشیر است نه این که
داخل موضوع له لفظ جهاد است چنانچه در قرآن هم باین معنی استعمال شده است بدون این که مستلزم مجاز باشد وَ الَّذِینَ
جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 41 مرویست از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که گفت (اذا
ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه و من لم یفعل فعلیه لعنۀ اللَّه). یعنی چون ظاهر شود بدعتها در امت من پس باید که ظاهر
گرداند عالم علم خود را یعنی اقامت حجت کند بر مبتدعان و نصیحت کند ایشان را یا اقامت حدود شرعیه کند بر ایشان. و هم
چنان که واجبست غلظت و اهانت بر کافران و منافقان واجبست غلظت و اهانت بر مبتدعان و اهل مذاهب باطله نیز مگر در صورت
صفحه 49 از 346
تقیه چنانکه مقرر است.
سورة التوبۀ آیه 29
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة التوبۀ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ
دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَۀَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ یعنی مقاتله کنید اي مؤمنان با آنان که ایمان نمیآورند
به خدا و نه بروز قیامت و حرام نمیدانند آن چیزي را که حرام گردانیده است او را خداي تعالی و رسول او و عمل نمیکنند بدین
و ملت راست که اسلام است آنان که مذکور شدند اهل کتابند یعنی یهود و نصاري و مجوس تا آن زمان که بدهند جزیه را به شما
از روي دست و حال آن که ایشان خوار شوندگان باشند. روایت کردهاند از ابن عباس که گفت وسوسه کرد شیطان مؤمنان را و
گفت که حدود مدینه را کافران گرفتهاند پس وجه معاش شما از کجا خواهد آمد و شما چه خواهید خورد. پس خداي تعالی این
آیت را فرستاد و امر فرمود مؤمنان را به مقاتله کردن با اهل کتاب و جزیه گرفتن ازیشان و وصف کرد ایشان را به چهار صفت که
هر یک آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 42 از آنها سبب مقاتله است با ایشان. اول آن که ایمان نمیآورند به خداي تعالی
چنانکه شرط ایمانست زیرا که یهود میگویند عزیر پسر خداست و نصاري میگویند که عیسی پسر خداست و این کفر است زیرا
که مستلزم جسمیت و امکانست. دوم آن که ایمان نمیآورند به قیامت چنانکه شرطست زیرا که میگویند که آتش دوزخ نخواهد
سوخت ما را مگر روزي چند. سوم آن که حرام نمیدانند آن چه خداي تعالی حرام گردانیده آن را مثل شرب خمر و نکاح
محرمات و خوردن گوشت خوك و غیر آن و مراد از تحریم رسول تبلیغ اوست و جمع کردن او با خداي تعالی در صفت تحریم
جهۀ تعظیم اوست و تأکید تحریم. چهارم آن که بدین اسلام در نمیآیند و بر کفر و لوازم او ثبات میورزند و (دین) در اصل لغت
بمعنی جزاست و اطاعت و از آن جهت شریعت و ملت را دین خوانند که موجب جزاي خیر است و واجبست اطاعت او و قول او مِنَ
الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ) بیان (الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ است یا معطوفات او. و مراد از الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آنانند که خداي تعالی به ایشان
کتاب فرستاد از آسمان بحسب حقیقت و آن یهود و نصارياند که تورات و انجیل به ایشان نازل شد یا بحسب شبهه و زعم ایشان و
آن مجوس است که ایشان را پیغمبري بود کتابی داشت ایشان پیغمبر خود را کشتند و کتاب او را سوختند و کتاب دیگر را زعم
نمودند که کتاب اللَّه است چنانکه در بعض روایات آمده. و مرویست از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که گفت: سنوا بهم سنۀ
اهل الکتاب یعنی عمل کنید با ایشان عملی که به اهل کتاب میکنید و از این جهۀ اهل کتاب در شرع آیات الأحکام (الجرجانی)،
ج 2، ص: 43 عبارتست از مجموع فرق ثلث. و جزیه در اصل لغت صیغه نوع است از جزا مثل جلسه از جلوس یعنی نوع جزا دادن و
در شرع عبارتست از آن چه اخذ کنند مسلمانان از اهل کتاب چنانکه در شرایط ذمه معتبر است و اکتفاء نمود در بیان غایت قتال به
اهل کتاب به اعطاي جزیه یا آن که غایت قتال با ایشان اسلام است بالتزام شرایط ذمه چنانکه مذکور شد از جهۀ اهتمام بشأن اعطاء
جزیه چنانکه از سبب نزول مذکور معلوم میگردد با آن که صدر آیت دالست بر آن که اسلام نیز غایت قتال است با ایشان زیرا که
قول او لا یُؤْمِنُونَ و باقی صیغه مضارع منفی دلالت میکند بر آن که عدم قبول ایشان اسلام را شرطست در مقاتله با ایشان. و مراد از
ید دست دهنده است یا دست گیرنده و بر تقدیر اول مراد دادن ایشانست جزیه را از روي دست یعنی نقد نه نسیه یا مراد دادن
ایشانست جزیه را بدست خود نه به فرستادن از دست دیگري و بر تقدیر ثانی مراد قهر و قدرت اهل اسلام است یا نعمت و انعام او
بطریق مجاز مرسل یعنی بدهند جزیه را از جهت قهر و قدرت مسلمانان بر ایشان یا از جهۀ انعام مسلمانان بر ایشان در ناکشتن ایشان
و بر تقدیر اول کلمه (عن) متعلق است به مجاوزت مقدر یعنی (حال کون الجزیۀ مجاوزة عن ید) یعنی در حالتی که در گذرنده
باشد جزیه از دست ایشان فی الحال یا از دست ایشان بدست مسلمانان بی واسطه چنانکه متبادر است و بر تقدیر ثانی متعلق است
بشأن مقدر یعنی ناشیا عن ید. و قول او وَ هُمْ صاغِرُونَ جمله حالیه است از فاعل یعطوا و صغار بمعنی ذلت و خواریست یعنی بدهند
صفحه 50 از 346
جزیه را در حالتی که خوار و بی اعتبار باشند. و مراد از دادن ایشان جزیه را بر سبیل خواري نزد بعضی مفسران دادن آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 44 ایشانست جزیه را مقارن قهر و غلبه اهل اسلام بر ایشان در گرفتن جزیه و نزد بعضی آنست که خود جزیه
خود را بردارند و پیاده بیایند و تسلیم کنند به اهل اسلام ایشان ایستاده و اهل اسلام نشسته و در محل گرفتن جزیه سیلی بزنند بر
پس سر دهنده و بگوید که بده جزیه خود را خوار و بی اعتبار و نزد اکثر اصحاب ما مراد الزام ایشانست احکام اسلام را و اجراي
آن بر ایشان و آن که تعیین نکنند اهل اسلام مقدار جزیه را بر ایشان تا خاطر جمع نکنند به دادن مقدار معین. و بعضی اصحاب
گفتهاند که مراد مؤاخذه ایشانست به آن چه طاقت نداشته باشند تا مسلمان شوند چنانچه مرویست از امام صادق علیه السّلام که
فرمود که خداي گفته است حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَۀَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ. و مراد آنست که مر امام راست که مؤاخذه کند ایشان را در
جزیه به آن چه طاقت ایشان وفا نکند به دادن آن تا مسلمان شوند و الا چگونه خوار باشند در جزیه دادن و حال آن که باك
بر وجوب ترك قتال «1» نمیدارند به آن چه میگیرند ازیشان. و مخفی نیست که آیت مذکوره دلالت میکند
1) از آیه شریفه چند اموري مستفاد __________________________________________________)
میشود: 1- جزیه مخصوص بر اهل کتاب است یعنی یهود و نصاري و مجوس که محکوم بحکم اهل کتابست و جهت اختصاص
قبول جزیه از اهل کتاب قوله تعالی مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ است زیرا کلمه من بیانیۀ است که مراد از کسانی که ایمان به خدا و
بروز رستخیز نمیآورند و حرام خدا و رسول وي را حرام نمیبینند و با دین حق رفتار نمینمایند عبارت از کسانی است که به
ایشان کتابی نازل شده از طرف خدا. پس غیر از اهل کتاب از کسی جزیه قبول نمیشود چنانچه اخبارهم این معنی را تأیید
مینماید. 2- غایت قتال با اهل کتاب اعطاء جزیه است چنانچه میفرماید حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَۀَ 3- اعطاء جزیه باید با ذلت و حقارت
باشد چنانچه میفرماید عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 45 با اهل کتاب بعد از قبول جزیه و اخذ جزیه
از ایشان بر وجه خواري نمودن آن و خوار داشتن.
سورة محمد آیه 4تا 6
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة محمد فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً
حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَ َ ص رَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ
سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّۀَ عَرَّفَها لَهُمْ. یعنی پس هر گاه محاربه کنید اي مؤمنان با کافران پس بزنید گردنهاي ایشان را
زدنی تا وقتی که بسیار بکشید ایشان را بی عوض بعد از محکم کردن ایشان یا آزاد کنید ایشان را با عوض تا آن زمان که جنگ
تسکین یابد. اینست امر خداي تعالی و اگر میخواست خداي تعالی هر آینه انتقام میکشید ازیشان بی مقاتله و محاربه شما با ایشان
و لیکن امر فرمود شما را به محاربه ایشان تا امتحان کند بعضی از شما را با بعضی که بچه طریق سلوك میکنند با هم و آنان که
کشته شدند در راه خداي تعالی پس هر گز ضایع نخواهد گردانید خداي تعالی عملهاي ایشان را زود باشد که راه راست نماید
خداي تعالی ایشان را به بهشت و نیکو گرداند حال ایشان را در آخرت و در آورد ایشان را در بهشت در حالتی که
-4 اهل جزیه متصف به چند صفت __________________________________________________
هستند. (صفت اولی) این که ایمان به توحید ندارند. (صفت ثانیه) این که اقرار به بعث و حشر ندارند. (صفت ثالثه) این که حرام
خدا و رسول را حرام نمیدانند. (صفت رابعه) این که متدین بدین حق نیستند. و مقصود از تعرض باین اوصاف تمیز یهود و نصاري
که جزیه از ایشان قبول میشود از مشرکان و مطلق کفار و اهل بغی است چون که غایت قتل از ایشان اسلام است فقط جزیه قبول
نیست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 46 بتحقیق تعریف کرده است بهشت را از براي ایشان در دنیا تا مشتاق آن شدهاند.
بدان که لقاء در لغت بمعنی دیدن و وارسیدن و کارزار کردن آمده و اینجا ظاهر معنی اخیر است و احتمال دارد که مراد یکی از دو
صفحه 51 از 346
معنی اول باشد و قید در مقام محاربه نیز مراد باشد به قرینه مقام یعنی هر گاه کارزار کنید با کافران یا به بینید کافران را در مقام
محاربه یا برسید به کافران در مقام محاربه و قول او فَ َ ض رْبَ الرِّقابِ مفعول مطلق فعل محذوفست یعنی فاضربوا رقابهم ضربا فعل را
حذف گرداند و مصدر را قایم مقام او گردانیده اضافه کردند به مفعول به و تعبیر از قتل به گردن زدن که یکی از صورتهاي قتل
است جهت شیوع این صورتست. و ظاهر آنست که اذا در قول او إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ ظرفیه است نه شرطیه و فاء فَشُدُّوا الْوَثاقَ فاء تعقیب
است نه فاء جزاء و اثخان در لغت بمعنی بسیار کشتن است اثخن بمعنی پري و سیطري یعنی بکشید کافران را تا وقتی که بسیار
کشنده باشید ایشان را بعد از آن محکم گردانید ایشان را و وثاق بفتح واو و کسر او بند است و محکم گردانیدن ایشان کنایه است
از اسیر کردن ایشان و مراد از من رها کردن اسیر است بی عوض و مراد از فدا رها کردن اسیر است با عوض که مال باشد یا
مسلمانی که اسیر کافران شده باشد و منا و فداء هر دو مفعول مطلق فعل محذوفند یعنی تمنون منا و تفدون فداء و حذف آنها
واجبست چنانکه مشهور است. و بعد از ظروف مقطوعه از اضافه است و مضاف الیه او مقدر است یعنی بعد شد الوثاق ازین جهۀ
مبنی شده بر ضم چنانکه در محلش مبین است یعنی پس رها میکنید ایشان را بی عوض، بی عوض رها کردنی بعد از اسیر کردن
ایشان یا رها میکنید ایشان را با عوض با عوض رها کردنی و ظاهر آنست که تمنون و تفدون دو خبرند بمعنی امر و برین تقدیر
اگر صیغههاي امر تقدیر کنند ظاهرتر باشند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 47 یعنی فامنوا منا و اما افدوا فداء و فاء فاما نیز فاء
تعقیب است و ما بعد او معطوف است بر فَشُدُّوا الْوَثاقَ و قول او تضع مضارعیست منصوب به آن مقدر بعد از حتی و فاعل او
ضربست که مؤنث سماعیست و اوزار جمع وزر است بکسر واو و او بمعنی بار و گناه و سلاح آمده و اینجا ظاهر معنی اخیر است.
یعنی تا آن که بنهد جنگ سلاحهاي خود را از قبیل مجاز عقلی و آن کنایه است از تسکین یافتن جنگ و آخر شدن آن. و مخفی
بر آن که واجب باشد رها کردن اسیران کافر و جایز نباشد کشتن ایشان و بنده گردانیدن ایشان «1» نماند که ظاهر این آیت دالست
اصلا پیش از آخر (__________________________________________________ 1) مخفی نماند
که ظاهر آیه شریفه مخالف اجماع اهل بیت علیهم السلام نیست زیرا که حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ اه غایت لقاء با کفار است یعنی اگر
مجاهده و قتال گردید با کفار اقدام کنند تا به زمانی که حرب از میان برود یعنی مغلوب شوند و یا صلح نمایند و یا این که موضوع
جهاد باقی است تا به موقعی که امر جنگ منحل شود به طوري که صلح جهانی باشد آن وقت مقتضی جنگ که تسلط کفار است
محقق نه بوده تا این که جنگ تحقق یا به و قول سبحانه حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ غایت شدت جنگ و تسلط بر کفار است و بنا بر این
تقدیم و تأخیرهم لازم نمیآید و اشکالی دیگري هم متوجه نمیشود. و بیان حکم اسیران در عقب امر بشدة جنگ که از قول او
فَ َ ض رْبَ الرِّقابِ مستفاد میشود موجب جعل حتی ثانیۀ غایت بر حکم اسیران نمیشود چنانچه روایت حفص از حضرت صادق علیه
السّلام باین معنی دلالت میکند. (ثلاثۀ اسیاف شاهرة لا تغمد حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها و لن تضع الحرب أوزارها حتی تطلع
الشمس من مغربها) و ذلک اشارة إلی ظهور المهدي علیه السلام و عند ذلک یزول دین الکفر و الشرك و سلطنتهم فی الجامعۀ. و
المراد من طلوع الشمس من مغربها هو ظهور المهدي (ع) فانه غاب و سیطلع من مغربها حیث انه بعد مضی الحسن العسکري انتقل
إلی مدینۀ و مکۀ ثم غاب بعد مدة غیبۀ کبري و سیظهر إن شاء اللَّه تعالی من مکۀ المعظمۀ. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 48
شدن جنگ و این خلاف اجماع اهل بیت است علیهم السلام زیرا که منقول ازیشان آنست که هر گاه مسلمانان در روز حرب
اسیري از کافران بگیرند پس اگر پیش از آخر شدن جنگ باشد واجب باشد قتل او اگر مسلمان نشود و مخیر است امام علیه السّلام
میان آن که اختیار کند گردن زدن او را یا بریدن دستها و پاهاي او را و انداختن او تا آن که خود بمیرد و اگر بعد از آخر شدن
جنگ باشد مخیر باشد امام علیه السّلام میان من و فداء و بنده گرفتن خواه مسلمان شود و خواه نی و قتل جایز نباشد و این قول
مختار حسن بصریست خلاف مر باقی مخالفان را. و از این جهت محققان گفتهاند که عبارت این محمولست بر تقدیم و تأخیر یعنی
فضرب الرقاب حتی تضع الحرب أوزارها حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق تا آخر. و جواز استرقاق یعنی بنده گرفتن اسیر بعد از
صفحه 52 از 346
آخر شدن جنگ معلوم شود از روایت و پوشیده نماند که حمل آیت مذکوره بر تقدیم و تأخیر به غایت بعید است و مستلزم تعقید
لفظی است و آن مخل است به فصاحت و بلاغت قرآن با آن که برین تقدیر ربط حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ ظاهر نیست پس اولی آنست
که گفته شود که حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها بتقدیر زمان مضاف به آن مقدر با فعل مضارع بدلست از حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ بنا بر آن
که کلمه اذا ظرفیه است نه شرطیه چنانچه گذشت و مبدل منه در حکم نتیجه است. پس تقدیر آیت چنان شود که فضرب الرقاب
حتی تضع الحرب أوزارها فشدوا الوثاق تا آخر آیت و این توجیه وجیه که خالیست از تکلفات بعیده و تصرفات رکیکه از جمله
فراید جلیله و فواید جمیله است که همین التفات نواب کامیاب همایون اعلی اللَّه شأنه این کتاب مستطاب مزین گشته به آن و للّه
الحمد علی آلائه آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 49 و نعمائه و قول او ذلک از قبیل فصل الخطابست چنانکه سابقا معلوم شد
و تقدیر چنانست که الامر ذلک یا ذلک امر اللَّه یا خذوا ذلک یا افعلوا ذلک و قول او یشاء بمعنی شاء است چنانکه مقتضاي کلمه
اول است و تعبیر از ماضی به مضارع جهۀ قصد استمرار است چنانکه در قول او لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ گفتهاند و انتصار
بمعنی انتقام است مراد از امتحان خداي تعالی بعضی را به بعضی امتحان مؤمن است که چگونه صبر میکنند در مقاتله با کافران تا
ثوب عظیم مییابند و به نعیم مقیم میشتابند و امتحان کافر آنست که چگونه با اهل اسلام عناد میورزند و بر کفر کشته میشوند تا
آن که بجهنم میروند و بعذاب ابد گرفتار میگردند و در قول او و الذین قتلوا و قرائتست (یکی) ماضی مجهول مشتق از قتل یعنی
آنان که کشته شوند (دیگر) ماضی معلوم از باب مقاتله یعنی آنان که کارزار کردند و قول او سَیَهْدِیهِمْ بیان قول او فَلَنْ یُضِ لَّ
أَعْمالَهُمْ است یا جمله مستانفه است و قول او وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ عطف است بر یهدیهم یا (سَیَهْدِیهِمْ) و قول او عَرَّفَها لَهُمْ حالست بتقدیر
قد از فاعل یا احد مفعولین یدخلهم و مراد از تعریف جنت مدح اوست تا مشتاق او شوند و حصول او بعد از اشتیاق الذ و اعز باشد
یا بیان او و کشف او بر وجهی که هر کس جاي خود را در بهشت بشناسد. و مخفی نیست که آیت مذکوره دالست بر حکم اسیران
.«1» کافران که بدست مسلمانان افتند چنانکه تفصیل آن معلوم شد و ترغیب و تحریص مسلمانان در جهاد با کافران
1) تا به وقتی که در اثر تسلط __________________________________________________)
مسلمانان بر کفار صلح عمومی و جهانی در جامعه بشري حکومت نماید چنانچه میفرماید حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها معلوم است
که این صلح عمومی و تسلط مسلمانان بر جامعه بشري روي نمیدهد مگر با ظهور امام زمان علیه السلام آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 50
سورة الانفال آیه 67 تا 71
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة الانفال ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْري حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ
الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَ ذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ
غَفُورٌ رَحِیمٌ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْري إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِ ذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ
غَفُورٌ رَحِیمٌ وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ یعنی نبوده است مناسب مر هیچ پیغمبري را
آن که باشد او را اسیران کافران تا آن زمان که بسیار بکشند کافران را در زمین و اسلام قوت گیرد میخواهید شما اي مؤمنان متاع
دنیا را و خداي تعالی میخواهد آخرت را و خداي تعالی غالبست و هر چه کند بر وجه حکمت کند اگر نبودي حکم مکتوب در
لوح محفوظ از خداي تعالی که گذشته است به آن که هیچ کس را عذاب نکند بجهت عملی پیش از نهی او از آن عمل هر آینه
میرسید به شما سبب گرفتن شما فدیه را از اسیران غزوه بدر و رها کردن ایشان عذاب بزرگ پس بخورید از آن چه غنیمت
گرفتید از کافران حلال پاك و پرهیزکاري کنید از عذاب خداي تعالی به درستی که خداي تعالی آمرزنده است و مهربان اي
پیغمبر بگو نیت آن کسان را که در دست شما گرفتارند از اسیران بدر که اگر بداند خداي تعالی در دلهاي شما نیّت خیري بدهد
صفحه 53 از 346
شما را بهتر از آن چه گرفته شد از شما و بیامرزد شما را خداي تعالی آمرزنده و مهربانست و اگر خواهند اسیران مذکور که خیانت
و نادرستی کنند با تو اي پیغمبر پس غم
__________________________________________________و از اینست که حضرت صادق (ع)
فرمود و لن تضع الحرب أوزارها حتی تطلع الشمس من مغربها یعنی بر طرف شدن جنگ از جامعه ممکن نمیشود مگر با طلوع
آفتاب از مغرب خود (یعنی از مکه). آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 51 مخور زیرا که بتحقیق خیانت کردند با خداي تعالی
بیش از آن که از این واقعه که اختیار شرك نمودند پس قادر شد بر ایشان و خداي تعالی داناست بر وجه صواب سبب نزول این
آیه آن بود که چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در غزوه بدر نصرت یافت اهل اسلام هفتاد کس از کافران را اسیر کردند و
از آن جمله عباس عم پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و عقیل پسر عم ابو طالب پس پیغمبر (ص) اشارت فرمود به اصحاب که با
اسیران چه سلوك کند. بعضی گفتهاند که قوم و اقرباي تواند مکش ایشان را شاید مسلمان شوند و بگیر ازیشان فدیه تا اهل اسلام
قوت یابند به آن. و بعضی گفتند بکش ایشان را زیرا که تکذیب تو کردند و اخراج نمودند ترا از مکه پس امر کن که هر کس از
اهل اسلام که اسیري از قوم باشد بکشد او را رسول خدا گفت که خداي تعالی نرم میگرداند دلهاي بعضی مردمان را تا آن که تر
میشود از شیر و سخت میگرداند دلهاي بعضی را تا آن که سخت میشود از سنگ شما میدانید اگر میخواهید بکشید اسیران را
و اگر میخواهید رها کنید و فدیه بگیرید و شهید خواهد شد بعدد ایشان گفتند بلکه فدیه میگیریم و رها میکنیم ایشان را
مرویست که شهید شد ازیشان بعدد اسیران بدر در جنگ احد چنانکه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم گفته بود. و در بعضی
روایات آمده که در اول عباس را اسیر کردند بیست اوقیه طلا گرفتند ازو که هر اوقیه چهل مثقال باشد بعد از آن گفت رسول خدا
که این غنیمت است فدیه خود و فدیه دو برادر زاده خود نوفل و عقیل را بده گفت اي محمد دیگر چیزي ندارم بگذار مرا تا گداي
کنم از مردم آن چه از من میطلبی پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت که کجاست آن زري که دادي بزن خود ام الفضل در
وقت بیرون آمدن آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 52 از مکه و گفتی او را که نمیدانم چه خواهد رسید بمن ازین سفر پس
اگر حادثه واقع شود بر من این زر مر تراست و مر عبد اللَّه و عبید اللَّه و فضل و قثم را که پسران تواند. عباس گفت که چه چیز دانا
گردانید ترا باین قضیه. گفت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که خبر داد مرا پروردگار من به آن. عباس گفت گواهی میدهم که
نیست معبود بحق مگر خداي تعالی و تو بنده او و پیغمبر اویی سوگند به خدا مطلع نشد هیچ کس برین زر مگر خداي تعالی دادم او
را به ام الفضل در تاریکی شب. پس چون فدیه گرفتند از اسیران آیه مذکوره نازل شد ظاهر آنست که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و
سلّم مخیر بود میان کشتن اسیران و فدیه گرفتن از ایشان لکن کشتن اولی بود و مؤید اینست قول خداي تعالی یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ
فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْري زیرا که دال است بر تسلی اسیران در اخذ فدیه از ایشان و این مشعر است بر آن که واجب بقتل نبودند با آن
که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم کاره بود فدیه گرفتن از ایشان چنانکه مرویست از سعد بن معاذ. که چون کراهت آن حضرت
را در گرفتن فدیه فهمید گفت اي رسول خدا این اول جنگ است با کافران مناسب چنان بود که بسیار ایشان را بکشیم تا دیگر
قصد مخالفتی و محاربه تو نکنند پیغمبر گفت من نیز مکروه میداشتم فدیه گرفتن را از ایشان هم چنان که تو مکروه داشتی لکن
اتفاق قوم بر فدیه گرفتن سبب آن شد که منع نکردم آن را و اذن دادم پس معلوم شد که اعتراض خداي تعالی در صدر آیت
مذکوره بجهت ترك اولی است در آن که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم اذن داد اصحاب را که فدیه گیرند از اسیران. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 53 پس معنی قول او ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْري آن باشد که مناسب نبود هیچ پیغمبري را آن
که باشد او را اسیران از کافران تا آن زمان که بکشد بسیار کافران را. و وجه اولویت قتل از فدیه گرفتن آنست که مطلوب از جهاد
در صدر اسلام اعزاز دین و نصرت رسول و مسلمین بود و مذمت و خواري کفار و مشرکین و آن به آسانی حاصل نمیشد مگر به
اجراي کمال سیاست و قتل عام بر ایشان. چنانکه مرویست از ابن عباس که منع فدیه گرفتن در آیت مذکوره سبب قتل مسلمانان
صفحه 54 از 346
بود و چون مسلمانان بسیار شدند اذن واقع شد در گرفتن فدیه باین آیه فَإِمَّا مَنا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً مراد از قول او لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ تا
آخر آنست که اگر حکم سابق خداي واقع نمیشد به آن که هیچ کس را عذاب نکند بر عملی مگر بعد از منع او از آن عمل هر
آینه عذاب میکرد اصحاب پیغمبر را صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به سبب اخذ فدیه از اسیران یا آن که اگر حکم سابق خداي تعالی
نمیبود که عذاب نکند امت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در دنیا به سبب گناه اصلا هر آینه عذاب میکرد آن حضرت را به
سبب اخذ فدیه یا آن که اگر حکم سابق خداي تعالی نمیبود که عذاب نکند کسی را به سبب خطاء در اجتهاد هر آینه عذاب
میکرد اصحاب آن حضرت را به سبب خطاء در اجتهاد آن که فدیه میباید گرفت از اسیران و بر هر تقدیر لازم نمیآید که از
پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در باب اخذ فدیه از اسیران غیر از ترك اولی امري واقع شده باشد و آن نیز سبب اتفاق اکثر
اصحاب بود بر اخذ فدیه بلکه ظاهر آنست که ترك اولی نیز واقع نشد و عدم منع آن حضرت اصحاب را از اخذ فدیه به جهت
ضرورت بود. و اعتراض آیت بر اصحاب آن حضرت چنانکه ظاهر قول او تُرِیدُونَ عَرَضَ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 54
پس آن که بعضی مخالفان گفتهاند که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم عصیان نمود در این قضیه به «1» الدُّنْیا ناظر است در آن
اجماع لیکن معین نیست که آن عصیان کدام است و ظاهر آنست که در ترك کشتن بسیار است کافران را. سخنی است مبنی بر
کمال ضلالت و جهالت چنانکه عادت ایشانست لعنۀ اللَّه علیهم اجمعین. و اسري جمع اسیر است مثل جرحی و قتلی که جمع جریح
و قتیلند. و بعضی قراء اساري خواندهاند و او نیز جمع اسیر است. و مراد از عرض دنیا متاع دنیاست از عروض بمعنی حدوث و عدم
ثبات. و مراد از اراده آخرت اراده ثواب آخرت است بحذف مضاف و اقامت مضاف الیه در مقام او. و مراد از مِمَّا غَنِمْتُمْ فدیه
اسیرانست چنانکه متبادر است در این مقام یا غیر او از غنیمتها و طیبا صفت کاشفه یا مؤکده حلالا است. و احتمال دارد که حلالا
اشارت باشد بحسن شرعی و طیبا بحسن طبیعی و قول او یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ تا آخر اشارتست به بشارت اصحاب پیغمبر
1) آیه شریفه نص است در این که __________________________________________________)
ذم بر مؤمنان است که اصرار در اخذ فدیه کردند از اسیران نه بر حضرت پیغمبر (ص) و آیه ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْري حَتَّی
یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ در تأیید قول حضرت رسول (ص) نازل شده است چون که آن حضرت اخذ فدیه را مکروه داشت و هم چنین
تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ نص است در این که اراده عرض و متاع دنیا که فدیه است راجع به مخاطبین که (اصحاب
پیغمبر) است نه خود پیغمبر و با این صراحت نمیتوان نسبت ذم و عصیان را به پیغمبر داد خصوصا با ملاحظه عصمت که با ادله
عقلیۀ و نقلیۀ ثابت شده است و قول مخالفان ناشی از خلافست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 55 صلی اللَّه علیه و آله و سلّم
و تسلیۀ ایشان در اخذ فدیه ازیشان با آن که اگر نیتهاي ایشان صحیح باشد و از روي اخلاص اختیار اسلام کنند خداي تعالی زیاده
بر آن چه ازیشان گرفتهاند عوض خواهد داد ایشان را. چنانکه روایت کردهاند از عباس که گفت عوض داد خداي تعالی مرا بهتر از
آن چه گرفتند از من زیرا که مالکم این زمان بیست نفر بنده را که ادناي ایشان تجارت میکند با بیست هزار دینار جهت من و نیز
نظارت زمزم را بمن داد و اگر جمیع اموال مکه را بمن دهند در عوض این منصب راضی نمیشوم به آن و نیز انتظار آمرزش خداي
تعالی میبرم، و قول او وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ تا آخر اشارتست برسانیدن ایشان با آن که اگر خیانت و ناراستی کنند با پیغمبر صلی
اللَّه علیه و آله و سلّم و مخالفت نمایند اوامر و نواهی آن حضرت را باز مغلوب خواهند گشت و به عقوبت و عذاب الهی گرفتار
خواهند گردید هم چنان که در اول کافر بودند و مغلوب اهل اسلام شدند چنانکه این صورت واقع شد از بعض ایشان و ظاهر
آنست که خیر اول صفت مشبهه است و خیر ثانی اسم تفضیل و مراد از خیانت مخالفت و ناراستی است و امکان و تمکن بمعنی
قدرتست و متعدي شوند بمن. و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر مبالغه در امر بجهاد و بر حلیت غنیمتها و آن که
اخلاص در اختیار اسلام موجب حصول خیر دنیا و آخرت است و ردت و مخالفت اسلام موجب خسران دنیا و آخرت.
صفحه 55 از 346
سورة الانفال آیه 57 تا 58
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی سورة الانفال ایضا فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَۀً
فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ یعنی پس اگر البته بیابی کافران را که شکستند عهدي را که با تو بسته آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 56 بودند و ایشان یهود بنی قریظهاند در جنگ پس بران و پریشان گردان به کشتن و مستأصل گردانیدن
ایشان آنان را که بعد از ایشان خواهند که نقض عهد کنند شاید که پند گیرند و نقض عهد نکنند از ترس و اگر البته بترسی از
جماعتی از کافران که خیانت کنند و خواهند که نقض عهد تو کنند پس بینداز عهد ایشان را بسوي ایشان و بر وجه راستی به
درستی که خداي تعالی دوست نمیدارد خیانت کنندگان را. سبب نزول این آیت آن بود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم
عهد گرفت از یهود بنی قریظه که یاري و مددکاري ننمایند با مشرکان مکه در محاربه با آن حضرت و ایشان مکرر نقض آن عهد
کردند و در روز خندق با احزاب و مشرکان مکه اتفاق نمودند پس این آیت نازل شد با آیت سابق و آن قول اوست که إِنَّ شَرَّ
یعنی به درستی «1» الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ
که بدترین چارپایان در ضلالت و جهالت نزد خداي تعالی آنانند که کافر شدن پس از آن ایشان هر گز ایمان نمیآورند آنان که
عهد گرفتی اي محمد ازیشان بعد از آن شکستند عهد خود را در هر بار که محاربه واقع شد و ایشان پرهیز نمیکنند از مضرت
نقض عهد در دنیا و آخرت و ضمیر تَثْقَفَنَّهُمْ راجع است به الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ و ثقف بمعنی یافتن است و اما مرکبست از ان شرطیه
و ما زائدة جهۀ تأکید مثل نون تأکید در تَثْقَفَنَّهُمْ. یعنی اگر البته بیابی کافران مذکور را و دست یابی بر ایشان در جنگ و قول او
فَشَرِّدْ بِهِمْ جزاء شرطست و تشرید راندن و ربائیدن و پریشان گردانیدن است.
56 انفال [.....] آیات / 1) آیه 55 __________________________________________________)
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 57 و مراد از مَنْ خَلْفَهُمْ آنانند که بعد از ناقضان عهد مذکور خواهند که نقض عهد پیغمبر صلی اللَّه
علیه و آله و سلّم کنند و با آن حضرت مخالفت و محاربت نمایند یعنی این ناقضان عهد را به جزاء و سزا برسان و به بدترین عقوبتی
ایشان را بکش تا دیگران پند گیرند و از ترس سیاست نقض عهد تو نکنند و با تو مخالفت و محاربت ننمایند. و قول او وَ إِمَّا تَخافَنَّ
عطف جمله شرطیه است بر جمله شرطیه و قول او مِنْ قَوْمٍ متعلق است به خوف و خیانۀ تمیز است از نسبت خوف به قوم یا خیانۀ
مفعول خوفست و مِنْ قَوْمٍ حالست از خیانۀ مقدم بر او به سبب تنکیر او و نبذ انداختن است و قول او عَلی سَواءٍ حالست از فاعل فَانْبِذْ
یا ازو و ضمیر إِلَیْهِمْ یعنی بیند از عهد ایشان را بسوي ایشان بر نهج راستی نه بر نهج که خیال کنند که عهد باقیست میان شما و
ایشان یا بر نهج مساوات و برابري با ایشان نه بر نهج تغلب بر ایشان به ابتداي محاربت با ایشان و حاصل شرطیه ثانیه آنست که هر
گاه ترا گمان نقض عهد شود از بعض کافران بنا بر ظهور علامات نقض عهد ازیشان محاربه مکن و اکتفا کن به اظهار بطلان عهد
میان شما و ایشان بخلاف آن که نقض عهد از کافران محقق و متیقن شود نزد تو خواه مکرر شود چنانکه از یهود بنی قریظه واقع
شد و خواه نی چنانکه از مشرکان مکه واقع شد که بر هر تقدیر محاربه و مقاتله با ایشان واجب باشد و قول او إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ
الْخائِنِینَ اشارتست بوجه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ یعنی بیند از عهد این خاینان بحسب ظاهر بسوي ایشان و رعایت عهد ایشان و قبول عهد ازیشان
مکن زیرا که خداي تعالی دوست نمیدارد خاینان را اصلا یا اشارتست بوجه علی سواء یعنی میباید که بر نهج راستی با ایشان
سلوك کن نه بر نهج خیانت زیرا که خداي تعالی دوست نمیدارد خاینان را. و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر
صحت مصالحه و معاهده با آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 58 کافران و بر وجوب محاربه و مقالته با ایشان بعد از تحقق
نقض عهد ازیشان.
سورة النساء آیه 94
صفحه 56 از 346
الایۀ الحادیۀ العشر: قوله تعالی فی سورة النساء یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَ رَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ
لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً
(آیه 94 ) یعنی اي گروه مؤمنان هر گاه سیر کنید جهت جهاد در راه خداي تعالی پس طلب کنید ظهور حال را و تا حال کسی ظاهر
نشود و محقق نگردد نزد شما متعرض او مشوید و نگویید مر کسی را که انداخت بسوي شما اسلام و مسلمانی را که نیستی ایمان
آورنده بحسب حقیقت در حالتی که میطلبید متاع زندگانی دنیا را سبب آن که نزد خداي تعالی غنیمتهاي بسیار پس از براي طلب
متاع دنیا بر خلاف رضاي خداي تعالی کار مکنید مثل آن کس که اظهار اسلام کرد نزد شما بودید ما پیش ازین اظهار اسلام
کردید. پس منت نهاد خداي تعالی بر شما به آن که قبول اسلام شما را پس البته طلب ظهور حال مردم بکنید و بعد از ظهور حال به
مقتضاي آن عمل کنید به درستی که خداي تعالی هست به آن چه میکنید واقف و دانا و میداند عملها و نیتهاي شما را و فراخور
فرستاد بر سر «1» آن جزا میدهد شما را. روایت کرده که سبب نزول این آیت آن بود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم سریه
اهل خیبر چون به فدك رسیدند و مردم آنجا همه کافر بودند غیر مرداس بن نهیک که مسلمان شده بود کافران گریختند و مرداس
اعتماد بر اسلام خود کرده (__________________________________________________ 1) سریه
آن لشکر را میگویند که پیغمبر براي ایشان امیر تعیین کند خودش نرود با لشکر و غزوه آن را میگویند که خود پیغمبر با لشکر به
جنگ برود و این اصطلاح است در میان ارباب تواریخ. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 59 نگریخت و گوسفندان خود را در
پناه کوه در آورد و خود به بالاي کوه رفت پس چون اهل سریه در فدك جمع شدند و تکبیر گفتند مرداس نیز تکبیر گفت و از
کوه به زیر آمده و گفت لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه السلام علیکم پس اسامۀ بن زید که اهل سریه بود مرداس را کشت و
گوسفندان او را براند و چون این خبر به رسول خداي تعالی رسید به غایت اندوهگین شد و فرمود کشتید او را بقصد گوسفندان او
پس این آیت نازل شد. و تبین در لغت طلب بیان و ظهور چیزیست و بعضی قراء فتثبتوا خواندهاند از ثبت بمعنی طلب ثبات و تحقق
چیزي و مال هر دو قرائت یکیست و مراد از سلام تحیت است و از القاي او بسوي ایشان سلام کردن بر ایشان و گفتن السلام
علیکم. و بعضی قرا السلم خواندهاند بیالف بمعنی انقیاد با اسلام و مراد از القاء آن گفتن کلمه شهادتست. و بعضی قراء مؤمنا به
صیغه اسم مفعول خواندهاند یعنی امان داده شده. و قول او تبتغون حال است از فاعل تقولوا و ظاهر آنست که فاء فعند للّه تعلیلیه
است و اشارتست به علت نهی مذکور. و (ذلک) اشارتست به لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ و قبل از ظروف مقطوعه از اضافه است و
مضاف الیه او مقدر است بمعنی (قبل ظهور اسلامکم) یعنی پیش از ظاهر شدن و محقق گشتن اسلام شما و ریاست شما در آن
اظهار اسلام گردید و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم قبول کرد اسلام شما را و نکشت شما را تا آن که اسلام شما محقق شد و
باین مرتبه رسیدید پس شما نیز تحقیق و تفحص حال مردم نموده متعرض حال ایشان شوید. و پوشیده نماند که آیت مذکوره
دلالت میکند بر آن که کسی که کلمه اسلام آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 60 گوید نفس و مال او محفوظ گردد بحسب
شرع و نرسد هیچ کس را که متعرض نفس یا مال او شود و بر آن که تأمل و تدبر در جمیع امور مستحسن است و تعجیل مستقبح
جهۀ احتراز از مضرت عاقبت. و مرویست از ابن عباس که چون این آیت نازل شد اسامۀ بن زید سوگند خورد که هر گز گوینده لا
اله الا اللَّه را نکشد و چون امیر المؤمنین علیه السّلام در محاربه با اعدا ازو طلب موافقت فرمود و باین عذر نامعقول نامقبول اعتذار
نمود و هم چنان که در اول ترك واجب کرد در آخر نیز ترك واجب کرد زیرا که اطاعت آن حضرت در محارب اهل بغی واجب
یعنی محاربه کردن با تو اي «1» ( بود از جهت حدیث نبوي صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که (حربک یا علی حربی و سلمک سلمی
علی محاربه کردنست با من و موافقت کردن با تو اي علی موافقت کردنست با من.
سورة الانفال آیه 7
صفحه 57 از 346
الایۀ الثانیۀ عشر قوله تعالی فی سورة الانفال وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَۀِ تَکُونُ لَکُمْ وَ
یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ یعنی و یاد کن اي محمد حادثهاي را که واقع شد در آن زمان که وعده داد
شما را خداي تعالی یکی از دو طایفه را که رئیسان مکه بودند و قافله ایشان از شام میآمد برین وجه که یکی ازین دو طایفه مر
شما را خواهد بود و مسخر شما خواهد شد و دوست میداشتید شما که آن طایفه که صاحب شوکت و دولت نباشند و آن قافله
باشند مر شما را و مسخر شما شوند و میخواست خداي تعالی آن که ثابت گرداند دین خود را به آثار قدرت خود و ببرد بیخ
( دولت کافران را. سبب نزول (__________________________________________________ 1
علماء اهل سنت و حمله آثار حدیث (یا علی حربک حربی و سلمک سلمی) را در مجامع خودشان بطرق عدیده صحاح نقل
کردهاند و این جانب در کتاب الارشاد إلی ماخذ منهاج الکرامۀ للعلامۀ الحلی ره نقل کردیم. مر طالبان را سزاست به آن کتاب
مراجعه نمایند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 61 این آیت اشارت تنبیه است بفتح و نصرت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و
سلّم در غزوه بدر. و قصه آن چنان بود که جبریل علیه السّلام خبر داد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم را که قافله قریش از
شام مراجعت نموده متوجه مکه است و در آن قافله پانصد شتر است که بار کرده شده است از متاع شام و چهل سوار است و از آن
جمله ابو سفیانست و عمرو بن عاص و عمر بن هشام. و پیغمبر خبر داد مسلمانان را ازین مضمون و امر فرمود ایشان را که متوجه
شوند بسوي آن قافله بعضی ازیشان به قبول تلقی نمودند و بعضی تعلل و تکاهل ورزیدند پس بیرون رفتند از مدینه بقصد قافله و
چون خبر توجه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم بابی سفیان رسید مردي ضمضم نام به اجاره گرفت بده دینار و فرستاد به مکه تا
اهل مکه را خبردار کردند و پیش از آن تاریخ به سه روز عاتکه دختر عبد المطلب در خواب دیده بود که مردي بالا رفت بر کوه
ابو قیس یا فرشته فرود آمد از آسمان بر کوه ابو قیس و بر هر تقدیر سنگی از آن جدا کرد و انداخت او را بر بالاي مکه پس هیچ
خانه نماند که در او پارچه از آن سنگ نیفتاد پس از مهابت این خواب بیدار شد و به عباس خبر داد. و چون ابو جهل شنید گفت
که مردان بنی عبد المطلب دعوي پیغمبري کردند پس نبود که این زمان زنان ایشان نیز دعوي پیغمبري میکنند. پس چون از
خواب مذکور دو روز گذشت ضمضم رسید و به آواز بلند فریاد زد که آل طالب دریابید قافله خود را که محمد و اصحاب او قصد
ایشان دارند پس ابو جهل بیرون آمد و فریاد برآورد که زود باشید که بر اسبان خود سوار شوید و قافله و اموال خود را دریابید که
اگر محمد و اصحاب او برسند به قافله شما هر گز رستگاري نخواهید یافت پس همه اکابر قریش مسلح و مکمل بیرون رفتند آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 62 و همراه خود جمعی از جوانان را بردند که دف میزدند و چون بیرون رفتند از مکه خبر به
ایشان رسید که قافله به کنار دریا رسید و از محل خطر گذشت و خلاص شد. و بعضی گفتند که بر میگردیم به مکه ابو جهل
گفت نی و اللَّه بر نمیگردیم تا آن که شترها بکشیم و شرابها بخوریم و عرب بشنود که محمد قافله ما نرسید. پس رفتند به جانب
بدر و بدر آبی بود که در هر سال یک روز عرب بر سر آن آب جمع میشدند و بازار میگرفتند. جبرئیل علیه السّلام آمد و خبر
داد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم را از کیفیت حال و آن که خداي تعالی وعده داد آن حضرت را که یکی از آن دو طایفهاي
را که قافله مذکوره و آن جماعت اهل مکهاند میسر و مسخر او گرداند آن حضرت با اصحاب مشاورت فرمود که کدام ازین دو
بهتر است تا متوجه آن شویم. اکثر اصحاب گفتند که قافله بهتر است روي مبارك آن حضرت متغیر شده فرمود که قافله گذشت و
اینست ابو جهل با اهل مکه رسیدند باز گفتند که قافله را اختیار کن غضب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم بیشتر شد. ابو بکر و
عمر برخاستند و گفتند که اینها قریشند و تکبر ایشان معلوم است هر گز ایمان نیاوردهاند از آن زمان که کافر شدهاند و خوار
نشدهاند از آن زمان که عزت یافتهاند. پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت ایشان را که شما بنشینید ایشان نشستند. و مقداد
رحمۀ اللَّه علیه برخاست و گفت که ما میدانیم که آن چه تو آورده حق است سوگند به خدا که اگر بفرمایی ما را که در آتش در
آیید هر آینه در آییم در آتش ما نمیگوییم به تو مثل آن که بنی اسرائیل به موسی گفتند که برو تو و پروردگار تو و مقاتله کنید با
صفحه 58 از 346
کافران. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 63 بلکه ما میگوییم که برو تو بامر پروردگار خود به درستی که ما نیز همراه توایم و
مقاتله میکنیم با دشمنان تو. پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم ازین سخن خوشحال شد بعد از آن گفت که انصار چه میگویید
گفتند که بريء الذمهایم از تو تا آن که باز بشهر ما که مدینه است برسی و چون بشهر ما برسی باز حق معاونت و محافظت تو در
ذمه ما خواهد بود. بعد از آن سعد بن معاذ برخاست و گفت ما به تو ایمان آوردهایم و تصدیق تو کردهایم و دانستهایم که آن چه تو
آورده حق است و با تو عهد بستهایم سوگند به خدا که اگر بفرمایی ما را که در آییم در این دریا هر آینه درآییم با تو و امیدواریم
که خداي تعالی صورتی بنماید که به آن چشم تو روشن شود میرویم بر سر اهل مکه با خیر و برکت خداي تعالی. پیغمبر صلی
اللَّه علیه و آله و سلّم شادمان شد و گفت بروید با خیر و برکت خداي تعالی به درستی که خداي تعالی وعده داده است مرا تسخیر
یکی ازین دو طایفه را که بهتر باشد مرا سوگند به خدا که گوییا من میبینم جاي کشته شدن ابو جهل و عتبه و فلان و فلان را. بعد
از آن امر فرمود که کوچ کنید تا بدر در آن اثناء غلامان اهل مکه که بطلب آب آمده بودند بیدار شدند اصحاب پیغمبر (ص)
ایشان را گرفته پرسیدند که قافله کجاست گفتند که ما از قافله خبر نداریم و چون ایشان را نزد آن حضرت آوردند آن حضرت
گفت که شما چه کسانید گفتند که ما غلامان قریشیم گفت که لشکر شما چند کس باشند گفتند نمیدانیم گفتند هر روز چند شتر
میکشند. گفتند که نه شتر یا ده شتر پیغمبر (ص) گفت که معلوم شد که نهصد کسند یا هزار کس و امر فرمود که ایشان را حبس
کنید و چون قریش از گرفتار شدن آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 64 غلامان خبر یافتند مضطرب شدند و از آمدن خود
پشیمان گشتند. و ابو سفیان کس را فرستاد که خداي تعالی نجات داد قافله شما را پس برگردید و محمد را با اصحابش بگذارید
عتبه خواست که برگردد ابو جهل نگذاشت. پس پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در جحفه به ایشان رسید و چون اصحاب آن
حضرت کثرت لشکر کافران را دیدند تضرع و استغاثه کردند نزد خداي تعالی. و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم روي بقبله کرد
و گفت بار خدایا ثابت گردان از براي من آن چه وعده کردهاي بمن بار خدایا اگر این جماعت مسلمانان هلاك شوند کسی نماند
که در روي زمین که ترا به وحدانیت بپرستد. و دو دست برداشته دعا میکرد تا آن که رداي مبارکش افتاد و چون شب شد و لشکر
اسلام در ریگستانی فرود آمده بودند که پایهاي ایشان بر یک فرو میرفت و آب نداشتند. خداي تعالی بارانی فرستاد از براي ایشان
که سیراب شدند و ریگ محکم شد و ترسی در دلهاي کافران افتاد با آن که در لشکر اسلام دو اسب بود یکی از زبیر بن عوام و
دیگري از مقداد و هفتاد شتر بود که به نوبت سوار میشدند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام و مرثد
بن ابی مرثد یک شتر را به نوبت سوار میشدند و آن شتر از مرثد بود و در لشکر قریش چهار صد اسب بود. و چون ابو جهل قلت
مسلمانان را مشاهده نمود گفت نیستند اینها مگر معدودي که اگر غلامان خود را بفرستیم ایشان را دستگیر میکنند و عتبه گفت
احتمال دارد که ایشان را کمینی یا مددي باشد پس عمرو بن وهب را فرستادند و او با اسب خود جولان نمود گرد مسلمانان
برگشت و گفت که کمین ندارند لیکن آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 65 شتران ایشان مرگ بار دارند جهۀ ما و گوییا که
همه ایشان لالند که سخن نمیکنند و لبهاي خود را میلیسند هم چنان که ماران افعی میلیسند نیست ایشان را پناهی غیر از
شمشیرهاي ایشان و چنان نماید که پشت نمیگردانند تا آن که کشته شوند و کشته نمیشوند تا آن که بکشند از ما بعدد خود پس
تغییر دهید راه خود را و با ایشان جنگ مکنید. ابو جهل گفت که دروغ میگویی و ترسیدهاي. پس پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و
سلّم پیغام فرستاد به قریش که اي گروه قریش به درستی که من مکروه میدارم آن را که ابتدا کنم به حرب شما بگذارید مرا با
اصحاب من و برگردید پس عتبه سوار شد بر شتر سرخی که داشت و جولان نمود در میان دو لشکر و گفت امروز اطاعت کنید مرا
و دیگر همیشه مخالفت کنید با من به درستی که محمد پسر عم شماست بگذارید او را با مردم او. ابو جهل گفت ترسیدهاي عتبه او
را دشنام داد و گفت زود باشد قریش بداند که کدام یک از ما ترسندهتر است و کدام از ما مفسد قوم خود است و زره خود را
پوشیده و با برادر خود شیبه و با پسر خود ولید پیش رفت و گفت اي محمد بیرون فرست بسوي ما هم مرتبههاي ما را سه کس از
صفحه 59 از 346
انصار به جنگ ایشان رفتند ایشان گفتند که شما برگردید که ما هم مرتبههاي خود را میطلبیم. پس رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله
و سلّم رو کرد به عبیده بن الحارث و او آن روز هفتاد ساله بود و گفت برخیز اي عبیدة و رو کرد به حمزه و گفت برخیز اي عم و
رو کرد به امیر المؤمنین علیه السّلام و او خردسالترین ایشان بود و گفت برخیز اي علی پس طلب کنید حق خود را که خداي تعالی
به شما داده است قریش آمدهاند با تکبر و تفاخر خود تا فرو نشانند نور خداي تعالی را و نمیخواهد خداي تعالی مگر آن که تمام
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 66 گرداند نور خود را. بعد از آن گفت اي عبیدة تو با عتبۀ جنگ کن و اي حمزه تو با شیبۀ
مقاتله کن و اي علی تو با ولید محاربه فرماي. پس ایشان متوجه میدان شدند و عبیدة حمله کرد بر عتبۀ و ضربهاي زد بر سرش که
فرق سرش را بشکافت و عتبه ضربهاي بر ساق عبیده زد و ساق او را ببرید و هر دو افتادند و حمزه و شیبه بر یکدیگر حمله کردند و
یکدیگر را به شمشیر مجروح گردانیدند و امیر المؤمنین علیه السّلام حمله کرد بر ولید و ضربهاي بر کتف او زد که شمشیر از زیر
بغلش بیرون آمد. و مرویست از امیر المؤمنین علیه السّلام که گفت ولید دست راست خود را بدست چپ خود گرفت و زد بر سر
من که پنداشتم آسمان بر سر من افتاد بعد از آن امیر المؤمنین علیه السلام دید که حمزه و شیبه یکدیگر را در بغل گرفتهاند و زور
میکنند که یکدیگر را بیندازند. امیر المؤمنین علیه السلام حمله کرد بر شیبه و گفت اي عم سر خود را به زیر انداز و حمزه بلندتر
بود از شیبه و حمزه سر خود را به سینه شیبه در آورد. پس آن حضرت ضربهاي بزد و نصف سر او را بر زمین انداخت بعد از آن بر
سر عتبه آمد و رمقی ازو مانده بود کار او را نیز تمام ساخت و عبیدة را امیر المؤمنین علیه السلام و حمزه برداشتند و نزد پیغمبر
(ص) بردند. عبیدة گفت یا رسول اللَّه آیا من شهید هستم آن حضرت فرمود که تو اول شهیدان اهل بیت منی. بعد از آن ابو جهل
بانگ بر لشکر خود زد که حمله کنید بر ایشان اهل مدینه را بکشید و قریش را دستگیر کنید تا در آوریم ایشان را در مکه و
گمراهی ایشان را آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 67 ظاهر گردانیم بر ایشان. و ابلیس آمد بصورت سراقۀ بن مالک و گفت
من همسایه شمایم علم خود را بمن دهید علم میسره خود را به او دادند. و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مشاهده نمود
فرمود اصحاب خود را که به پوشانید چشمهاي خود را و از هم بکنید ایشان را به دندانهاي خود و خود دستها به آسمان برداشت و
گفت اي پروردگار من اگر هلاك شوند این جماعت مسلمانان دیگر کسی نیست که ترا بیگانگی پرستش نماید. بعد از آن اثر
وحی بر آن حضرت ظاهر شد و چون منجلی شد عرق از روي مبارکش میریخت. وي گفت اینست جبرئیل آمده است از براي شما
با هزار فرشته پی در پی یکدیگر. روایت کردهاند از بعض اصحاب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که در روز بدر چون حمله
میکردیم به شمشیر بر کافران پیش از آن که شمشیر به ایشان رسد سر ایشان میافتاد. و کشته شد در آن روز هفتاد و دو کس از
اکابر قریش. از مشرکان سی و شش کس را امیر المؤمنین علیه السّلام کشت و سی و شش کس را فرشتگان و باقی مسلمانان. و
چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مظفر و منصور شد و از حرب فارغ گشت بعض اصحاب گفتند که یا رسول اللَّه از دنبال
قافله میباید رفت عباس گفت و حال آن که اسیر بود و پند داشت که یا رسول اللَّه صلاح در آن نیست که از دنبال قافله روي
پیغمبر فرمود که چرا گفت از جهۀ آن که خداي تعالی وعده کرده بود ترا که یکی ازین دو طایفه را مسخر تو گرداند و بتحقیق داد
به تو آن چه وعده کرده بود. و مخفی نماند که قول او یعد فعل مضارع است بمعنی ماضی و تعبیر از ماضی به مضارع جهت احضار
صورت بدیعه وعده مذکوره است و مراد از طائفتین لشکر آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 68 قریش است و قافله ایشان و قول
او أَنَّها لَکُمْ بدل اشتمال است از احدي الطائفتین و قول او تَوَدُّونَ عطف است بر یَعِدُکُمُ اللَّهُ و (شوکت) در لغت بمعنی حدت و
شدتست از شوك بمعنی خار و مراد از ذات الشوکۀ لشکر قریش است که صاحب شمشیر و قوت بودند و از (غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَ ۀِ)
قافله ایشان و مراد از احقاق حق اثبات دین است و عزت و نصرت او و اهل او و مراد از کلماته آثار قدرت خداي تعالی است مثل
انداختن ترس در دلهاي کافران و فرستادن ملائکه جهۀ امداد مسلمانان و دابر چیزي در لغت بیخ او و آخر اوست و مراد از قطع دابر
کافران فانی گردانیدن ایشان و بر انداختن ایشانست. یعنی خداي تعالی میخواهد که لشکر قریش که صاحب شوکتند مسخر شما
صفحه 60 از 346
شوند تا عزت و نصرت یابید و سعادت آخرت را حاصل کنید و شما میخواهید که قافله که صاحب مال و منالست نه صاحب
شوکت و دولت مسخر شما شود تا مالدار شوید و متاع دنیا بدست آرید. و در این کلام تعریض است مسلمانان را بدنائت همت و
ترجیح دنیا بر آخرت مثل قول او تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ و برین تقدیر آیت مذکوره دلالت میکند بر آن که در
مقاتله با کافران رعایت اصلح باید کرد و هر جماعت ازیشان که مقاتله با ایشان اهم است مقاتله ایشان را تقدیم باید نمود چنانکه
در تفسیر بعض آیات سابقه گذشت.
سورة الانفال آیه 61
الایۀ الثالثۀ عشر قوله تعالی فی سورة الانفال ایضا وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ یعنی و اگر میل
کنند کافران به مصالحه با تو اي محمد پس میل کن تو نیز به مصالحه با ایشان و توکل کن بر خداي تعالی به درستی که خداي
تعالی شنواست آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 69 اقوال شما و ایشان را داناست به غرضها و نیتهاي شما و ایشان. بدان که
قول او جَنَحُوا مشتق است از جنوح و او بمعنی میل است و متعدي شود بلام و إلی ضمیر جَنَحُوا راجع است به مطلق کافران یا به
مشرکان مکه یا به اهل کتاب از اهل مدینه مثل بنی قریظه چنانکه بعضی مفسران گفتهاند. و مؤید اینست آن که آیت سابق برین
آیت در بیان حکم بنی قریظه است از اهل کتاب و سلم بفتح سین و کسر او قرائت بهر دو واقع شده بمعنی صلح و ضمیر لها راجع
است به او به اعتبار مصالحۀ یا هدنۀ یا به اعتبار حمل او بر نقیض او که حرب است در تأنیث سماعی. و آیت مذکوره دالست بر
جواز صلح با کفار وقتی که مصلحت مسلمانان در آن باشد بنا بر رأي امام علیه السّلام و گاهی واجب شود و بهر تقدیر اقل مدت او
چهار ماه است و اکثر او یک سال بحسب اقتضاي مصلحت براي امام (ع) چنانکه محققان اصحاب اختیار نمودهاند. و ظاهر آنست
که آیات مشتمله بر امر به قتال با کافران مطلقا مثل آیت قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ و آیت فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ مخصصند باین آیت آن که
مصلحت مسلمانان اقتضاي مصالحه و ترك قتال نکند بحسب رأي امام (ع) تا نسخ این آیت به آنها لازم نیاید اگر چه بعضی
و معنی قول او و توکل علی اللَّه «1» مفسران قایل شدهاند به آن
1) آیه شریفه راجع به مسالمت و __________________________________________________)
صلح است زمانی که کفار مایل به صلح و مسالمت باشند و این معنی منافات ندارد با مفهوم آیه قتال زیرا که قتال در موقعیتی که
کفار تعدي کنند بر مسلمانان و علاوه آیۀ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ و آیۀ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ در خصوص عبده اوثان در سنه نهم هجرت
نازل شده است و پس از آن حضرت رسول (ص) با نصاري نجران صلح نمود جزیه را قبول کرد. پس قول به نسخ خالی از وجه
است از جهت نبودن منافات میان مفهوم آیات فافهم. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 70 آنست که مترس از آن که کافران
سبب مصالحه قصد مکر و فریب نموده به تو مضرت رسانند و اعتماد کن بر لطف خداي تعالی که البته ترا نگاه خواهد داشت از شر
ایشان.
سورة الممتحنۀ آیه 10 تا 11
الایۀ الرابعۀ عشر قوله تعالی فی سورة الممتحنۀ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ
عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ
إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَ وافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ
حَکِیمٌ ( 10 ) وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ
صفحه 61 از 346
مُؤْمِنُونَ یعنی اي گروه مؤمنان هر گاه بیایند نزد شما از میان کافران زنان ایمان آورنده در حالتی که قصد هجرت کرده باشند از دار
کفر بدار اسلام پس امتحان کنید که از صمیم قلب ایمان آوردهاند یا به زبان اظهار ایمان میکنند خداي تعالی داناتر است ازیشان
پس اگر بدانید ایشان را مؤمنان واقعی پس مگردانید ایشان را بسوي کافران زیرا که نه ایشان حلالند بر کافران و نه کافران حلالند
بر ایشان و بدهید کافران را آن چه داده باشند کافران به ایشان از حساب مهر ایشان و نیست گناهی بر شما در آن که نکاح کنید
ایشان را وقتی که بدهید به ایشان مهر ایشان را از نکاح خود نیز و متمسک مشوید و چنگ مزنید به نکاحهاي زنان کافران یعنی
جایز مدارید نکاح ایشان را و طلب کنید آن چه دادهاید به زنان خود بحساب مهر ایشان اگر بگذارند شما را و بروند به میان کافران
و باید که طلب کنند کافران آن چه داده باشند به زنان خود بحساب مهر ایشان اگر هجرت کنند از نزد ایشان بدار اسلام آن چه
مذکور شد حکم خداي تعالی است که حکم بر آن وجه میان شما و خداي آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 71 تعالی داناست
که به حکمت عمل میکند و اگر برود از نزد شما یکی از زنان شما بسوي کافران پس برسید به نوبت خود در اداي مهر زنان پس
بدهید به آنان که رفتهاند زنان ایشان به میان کافران مثل آن چه داده باشند به آن زنان بحساب مهر و بپرهیزید از عذاب خداي
تعالی آن چنان خداي که شما به او ایمان آوردهاید. مرویست از ابن عباس که سبب نزول این آیت اول آن بود که چون صلح
حدیبیه واقع شد مشتمل بر آن که از کافران هر کس هجرت کند بسوي پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم آن حضرت برگرداند او
را بسوي کافران و از مؤمنان هر کس هجرت کند بدار کفر ایشان برمگردانید او را بسوي مؤمنان سبیعه دختر حارث اسلمی فی
الحال مسلمان شد و نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم آمد و شوهر او مسافر محزومی یا صفی ابن راهب کافر بود از عقب او
آمد نزد رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و گفت اي محمد برگردان بمن زن مرا زیرا که شرط کردهاي بما که هر کس از ما
نزد تو آید برگردانی بسوي ما و هنوز کتابی که در این باب نوشتهاي خشک نشده است پس این آیت نازل شد و مراد از مؤمنات
اول زنانند که دعوي ایمان کنند عامتر از آن که مؤمن واقعی باشند یا نه و مراد از مؤمنات ثانی واقعیست از زنان و مراد از امتحان
تحقیق و تفحص است تا ظاهر شود که مؤمن واقعی هستند یا نه. و مرویست از ابن عباس که مراد از امتحان سوگند دادنست که
بیرون نیامدهاند از جهۀ دشمنی شوهران خود و نه از جهت قصد سیر از جاي به جاي یا از جهت طمع اسباب دنیا و نه از جهت عشق
و محبت مردان ما و بیرون نیامدهاند مگر از جهت محبت خداي تعالی و رسول او. چنانکه روایت کردهاند از پیغمبر صلی اللَّه علیه و
آله و سلّم و چه سوگند میداد ایشان را و معنی مهاجرت ترك توطن است در جاي و اختیار در جاي دیگر و قول او فَلا تَرْجِعُوهُنَّ
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 72 مشتق است از (رجع) بمعنی واگردانیدن نه از رجوع بمعنی واگشتن و قول او لا هُنَّ حِلٌّ
لَهُمْ تعلیل نهی مذکور است و قول او وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ تأکید اوست یا مراد از نفی حل اوّل نفی حل است به اعتبار نکاح سابق و
از نفی حل ثانی نفی حل به اعتبار عقد جدید و صیغه مضارع در جمله ثانیه مؤید توجیه دوم است. و مراد از قول او أُجُورَهُنَّ
مهرهاي ایشانست از نکاح ثانی و امساك در لغت چنگ زدنست و متعدي شود به با و هم چنین است تمسیک و قول او وَ لا
تُمْسِکُوهُنَّ به صیغه نهی حاضر از هر دو باب قرائت کردهاند و عصم جمع عصمت است و او بمعنی باز داشتن است بحسب لغت و
اینجا مراد نکاح است. زیرا که عقد نکاح باز میدارد زن را از غیر شوهر او و کوافر جمع کافره است یعنی اعتبار مکنید و جایز
خواه نکاح «1» مدارید نکاح زنان کافر را و چون متبادر از قول او وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ نهی است از نکاح زنان کافر مطلقا
دوام باشد و خواه نکاح متعه و خواه از زن کافر حربی باشد و خواه کتابی. پس آن که بعضی مفسران تخصیص کردهاند کوافر را به
کافر حربی که بت پرست باشد به قرینه سبب نزول و بعضی به زنی که ملحق شود بدار حرب و مرتد گردد و بعضی به زنی که
مانده باشد در دار حرب بر کفر خود خلاف ظاهر است و قول او وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ اشارتست به آن که اگر زنی از مؤمنان بسوي
کافران رود و مرتد گردد و شوهر او آن چه به آن زن داده باشد بحساب مهر باید که طلب کند از
1) اقول حرمت نکاح زنان کافره و __________________________________________________)
صفحه 62 از 346
جواز آن مخلف فیه است تقریبا هفت قول تعداد گردیده است و اخبار هم در این باب مختلف است و این جانب در محلش تحقیق
نمودهایم آن چه حرام است نکاح دائمی است نه منقطعه به مقتضاي دلالت کتاب الهی و اخبار وارده از ائمه هدي علیهم السلام
چنانچه در کتاب نکاح خواهد آمد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 73 کافران، و کافران باید که بدهند هم چنان که اگر
زنی از کافران مسلمان شود و به میان مسلمانان آید شوهر کافر او باید که طلب کند از مسلمانان آن چه بحساب مهر به آن زن داده
باشد و مسلمانان باید که بدهند و ذال در ذلکم اشارتست به آن چه مذکور شد از احکام و کم حرف خطابست و ضمیر (یحکم)
راجع است بحکم اللَّه بطریق مجاز عقلی یا با اللَّه بتقدیر (یحکم به) یعنی حکم میکند خداي تعالی به آن حکم و قول او (فاتَکُمْ) از
فوتست بمعنی تلف شدن و اینجا مراد رفتن است و شَیْءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ بمعنی (احد من ازواجکم) است هم چنان که در بعض قرائت
واقع شده و تعبیر از احد به شیء از جهۀ تنبیه است بر تحقیر زنی که به میان کافران رود چنانکه گوییا از ذوي العقول نیست و قول
او إِلَی الْکُفَّارِ متعلق است به فاتکم به اعتبار تضمین معنی توجه یا وصول و قول او فَعاقَبْتُمْ از معاقبه است و معاقبه در لغت بمعنی
عقوبت کردن و از پی در آمدن و به نوبت کاري کردن و غنیمت یافتن آمده و ظاهر آنست که اینجا مراد یکی از دو معنی اخیر
است یعنی پس چون نوبت اداء مهر زنان یکدیگر شما رسد بدهید به آنان که رفتهاند زنان ایشان از مسلمانان بسوي کافران مثل آن
چه دادهاند به آن زنان از حساب مهر ایشان یا پس چون غالب شوید در مقاتله با کافران و غنیمت بگیرید ازیشان بدهید به
مسلمانانی که زنان ایشان رفتهاند بسوي کافران آن چه داده باشند بحساب مهر به ایشان و احتمال دارد که مراد یکی از دو معنی اول
باشد یعنی چون عقوبت کنید کافران را در قتال و غالب شوید بر ایشان و چیزي بدست شما افتد ازیشان یا چون از پی در آید
کافران را در نوبت یا در قتال و غالب شوید بر ایشان و چیزي بدست شما در آید و بعضی قراء (فاعقبتم) خواندهاند از باب افعال و
بعضی (فعقبتم) از باب تفعیل و معنی همه یکیست. و سبب نزول آیت دوم آن بود که چون آیت اول نازل شد و مسلمانان امتثال
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 74 آن نمودند و کافران مخالفت کردند جهت مکافات ایشان آیت دوم نازل شد. و پوشیده
نماند که آیت اول دلالت میکند بر آن که هر گاه زنی از کافران به میان مسلمانان در آید واجب باشد امتحان او که در واقع ایمان
آورده یا نه و بعد از ظاهر شدن آن که ایمان آورده حرام باشد برگردانیدن او بسوي کافران و واجب باشد اداء آن چه شوهر او به او
داده باشد از مهر او به شوهر او از بیت المال بشرط وقوع مصالحه میان اهل اسلام و کافران چنانکه میان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله
و سلّم و اهل مکه واقع شده بود و بر صحت نکاح مسلمانان آن زن مهاجره را به مهر علی حده و بر عدم صحت نکاح مسلمانان با
زنان کافره مطلقا و بر آن که هر گاه زنی از مسلمانان بسوي کافران رود و مرتد شود واجب باشد بر کافران اداء آن چه از مهر خود
گرفته باشد از شوهر خود به شوهر او هم چنان که عکس آن واجبست. و آیت ثانی دلالت میکند بر آن که هر گاه زنی از
مسلمانان بسوي کافران رود و مرتد شود واجب باشد اداء آن چه از مهر خود گرفته باشد از شوهر خود به شوهر او از غنیمت کافران
چنانکه مرویست که شش زن از مسلمانان به دفعات بسوي کافران رفتند و مرتد شدند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم اداء نمود
از غنیمت مهرهاي ایشان را به شوهران ایشان.
سورة الممتحنۀ آیه 12
الایۀ الخامسۀ عشر قوله تعالی فی سورة الممتحنۀ ایضا یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا
یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنِینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ
اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی اي پیغمبر هر گاه بیایند نزد تو زنان ایمان آورنده در حالتی که بیعت کنند با تو بر آن که شریک
نگردانند به خداي تعالی هیچ چیزي را در معبودیت بر آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 75 حق و دزدي نکنند و زنا نکنند و
نکشند فرزندان خود را، و نیابند با بهتانی که افتراء کنند آن را در میان دستهاي خود و پایهاي خود و نافرمانی نکنند ترا در آن چه
صفحه 63 از 346
بفرمایی ایشان را پس بیعت بگیر ازیشان برین وجه که مذکور شد و طلب آمرزش کن از براي ایشان از خداي تعالی به درستی که
خداي تعالی آمرزنده مهربانست. سبب نزول این آیت آن بود که در روز فتح مکه چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فارغ شد
از بیعت گرفتن از مردان مکه آمدند زنان مکه تا بیعت کنند به آن حضرت پس این آیت نازل شد. و در کیفیت مبایعت ایشان با
پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم دو قولست یکی آن که آن حضرت دست مبارك خود را در قدح آبی فرو میبرد بعد از آن زنان
فرو میبردند. دوم آن که مصافحه میکردند با آن حضرت و دست آن حضرت در آستین جامه بود و مراد از قتل اولاد کشتن
دخترانست چنانکه عادت اهل جاهلیت بود اگر چه لفظ آیت عامتر است از آن. و بعضی مفسران گفتهاند که مراد از بهتان نسبت
دادن فرزند دیگریست به شوهر خود چنانچه عادت زنان جاهلیت بود که چون میدیدند که طفلی را انداختهاند بر میداشتند و به
شوهر خود میگفتند که این فرزند منست از تو. و بعضی گفتهاند که مراد حامله شدنست از زنا زیرا که حامله شدن از زنا متضمن
افتراء است بر شکم که در میان دستهاست و بر فرج که در میان پایهاست. و مراد از معروف مطلق اوامر و نواهیست. و بعضی
گفتهاند که مراد نهی است از نوحه کردن و جامه پاره کردن و موي پریدن و گریبان دریدن و روي کندن اگر چه لفظ آیت عامتر
است از آن. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 76 و مراد از استغفار طلب آمرزش است جهت گناهانی که در حال کفر کردهاند
پیش از اسلام و ظاهر آنست که مراد طلب آمرزش است جهۀ گناهانی که بعد از اسلام ازیشان صادر شود زیرا که اسلام محو
میگرداند گناهان حال کفر را بنا بر حدیث مشهور (الاسلام یجب ما قبله) یعنی اسلام قطع میکند گناهانی را که پیش ازو واقع
شده پس احتیاج به استغفار نباشد. و روایت کردهاند که بعد از نزول آیت مذکوره پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم بیعت گرفت از
زنان مکه به شروط مذکوره بر بالاي کوه صفا و عمر حاضر بود و هند دختر عتبه که زن ابو سفیان بود در میان زنان نشسته بود و
نقاب بر روي خود انداخته بود که کسی او را نشناسد. پس گفت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که بیعت میگیرم از شما بر آن
که شریک نگردانی با خداي تعالی هیچ چیز را. هند گفت عجبست که بیعت میگیري از ما بر چیزي که بیعت نگرفتی بر آن چیز
از مردان ما زیرا که از مردان ما بیعت گرفتهاي بر آن که اسلام آورند و جهاد کنند. پس بعد از آن گفت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله
و سلّم که بیعت میگیریم از شما بر آن که دزدي نکنید. هند گفت که ابو سفیان مرد بخیل است و من از مال او چیزي گرفتهام
نمیدانم که حلال میکند مرا یا نه. ابو سفیان گفت آن چه از مال من گرفتهاي حلال است ترا. پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم
خندید و هند را شناخت و گفت تو هندي دختر عتبه. گفت آري اي پیغمبر خدا عفو کن از آن چه گذشت خدا عفو کند از تو.
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 77 بعد از آن گفت و بر آن که زنا نکنید هند گفت آیا زنی آزاد زنا میکنید. عمر ازین
سخن او تبسم کرد سبب آن چه میان ایشان واقع شده بود در جاهلیت بعد از آن گفت و بر آن که نکشید فرزندان خود را. هند
گفت ما تربیت کردیم فرزندان خود را در خردي و شما کشتید ایشان را در بزرگی زیرا که پسر او حنظلۀ بن ابو سفیان را امیر
المؤمنین علیه السّلام در روز بدر کشته بود. پس پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم تبسم فرمود عمر خندید چنانکه به پشت افتاد. بعد
از آن گفت و بر آن که بهتان نکنید. هند گفت سوگند به خدا که بهتان قبیح است و تو ما را همیشه امر میکنی به راستی و اخلاق
نیکو. بعد از آن گفت و بر آن که نافرمانی نکنید مرا در آن چه بفرمایم شما را. هند گفت ما نیامدهایم باین مجلس بیعت تو بر این
وجه که در خاطر ما آن باشد که نافرمانی تو کنیم در کاري از کارها. و مخفی نیست که آیت مذکوره دالست بر آن که هر گاه
زنان کافر اختیار اسلام کنند واجبست بر امام که قبول کند اسلام ایشان را به شرایط مذکوره.
مبحث سوم در سایر انواع جهاد است
اشاره
صفحه 64 از 346
و در او هفت آیتست: